جمع کردن


برابر پارسی: گردآوردن، اندوختن، افزودن، الفنجیدن، انباشتن، انباشته کردن، فلنجیدن

معنی انگلیسی:
accumulate, add, amass, collect, collection, draw, furl, gather, muster, purse, raise, retract, scrape, strike, summon

لغت نامه دهخدا

جمع کردن. [ ج َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گرد کردن. ( فرهنگ فارسی معین ): اموال بسیار جمع کرد. || فراهم کردن. غند کردن. ( فرهنگ فارسی معین ): لوازم و اسباب خانه را جمع کرد تا با وسیله نقلیه حمل کند.

فرهنگ فارسی

۱- گرد کردن گرد آوردن :( اموال بسیار جمع کرد. ) ۲- فراهم کردن غند کردن : ( ( لوازم و اسباب خانه را جمع کرد تا با وسیل. نقلیه حمل کنند. ) )
گرد کردن یا فراهم کردن غند کردن

جدول کلمات

ضم

مترادف ها

gross (فعل)
جمع کردن، بزرگ کردن، زمخت کردن، کلفت کردن، بصورت سود ناویژه بدست اوردن

total (فعل)
جمع کردن

add (فعل)
ضمیمه کردن، افزودن، اضافه کردن، جمع کردن، زیاد کردن، بهم پیوستن، با خود ترکیب کردن، جمع زدن

collect (فعل)
متراکم کردن، جمع کردن، گرد اوردن، فراهم اوردن، وصول کردن، فراهم کردن، جمع اوری کردن، مدون کردن

stack up (فعل)
روی هم انباشتن، جمع کردن، اندازه گرفتن

aggregate (فعل)
جمع کردن، جمع شدن، متراکم ساختن، توده کردن

eke (فعل)
افزودن، جمع کردن

roll up (فعل)
اندوختن، جمع کردن، چرخیدن

gather (فعل)
جمع کردن، گرد کردن، گرد امدن، جمع شدن، بزرگ شدن، فراهم اوردن، نتیجه گرفتن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، استباط کردن

tot (فعل)
جمع کردن، جمع بستن

sum (فعل)
حساب کردن، جمع کردن، با هم جمع کردن، مختصر و موجز کردن

call up (فعل)
جمع کردن، احضار کردن، بخاطر آوردن، تذکر دادن

agglomerate (فعل)
انباشتن، جمع کردن، متراکم شدن، گرد کردن، گرد امدن

convene (فعل)
جمع کردن، گرد امدن، منعقد کردن، دور هم جمع شدن، تشکیل جلسه دادن، هم ایش کردن

flock (فعل)
جمع کردن، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن، بصورت گله ورمه در امدن

cluster (فعل)
جمع کردن، دسته کردن، خوشه کردن

floc (فعل)
جمع کردن

furl (فعل)
جمع کردن، پیچیدن، پیچیدن و بالا زدن، بدور چیزی پیچیدن، ورتابیدن

constrict (فعل)
جمع کردن، منقبض کردن، تنگ کردن

purse (فعل)
جمع کردن، جیب بری کردن

immobilize (فعل)
جمع کردن، ثابت کردن، بی بسیج کردن، از جنبش و حرکت باز داشتن، مدتی در بستربی حرکت ماندن

فارسی به عربی

تجمع , حاسبة المراهنات , دبر , سل , شعبة مرجانیة , فی , کتلة , مبلغ , مجموع , مجموع اجمالی , محفظة
استقطاب

پیشنهاد کاربران

جمع کردن یکی چم مهیدن و افزودن را میدهد و دیگری چم گردهم آوردن.
گرداوری
ضَمّ یا ضَم
amass
Collect
accumulate
" اَد" در زبانِ پارتی به چمِ " با" بوده است؛ چنانکه واژه یِ " اَدهَم" به چمِ " با همدیگر، باهم" بوده است. " اَد" در بلخی با دگرگونیِ آواییِ " د/ل"، " اَل" شده است؛ چنانکه در واژه یِ " الفنجیدن" نیز دیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

پس افزون بر " مَت" در اوستایی که با واژه یِ " mit" در زبانِ آلمانی همریشه می باشد، می توان از " اَد/ اَل" به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ " با" بهره گرفت.
برای نمونه ما در دانشِ حساب همواره چیزی را " با" چیزی جمع می کنیم، از همین رو می توانیم از پیشوندهایِ " مَت" یا " اَد/اَل" در زبانِ پارسی به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ "با" بهره ببریم. در زبانِ آلمانی پیشوندِ " mit: میت" و در زبانهای اروپایی " ad: اَد" چنین ویژگی را دارند.
در زبانِ پارسی پیشوندِ " هم" جورِ عملگرِ پیشوندیِ " با " را نیز می کِشَد.
نمونه: x "با" y همراه شد. x دیدگاهش را "با" دیگران همرسانی کرد.
پس شایسته است که ما یکی از دو پیشوندِ " مَت" و " اَد/اَل" را در این نقش با کارواژه ها همراه سازیم و نوواژگانی را پدید آوریم. " مَت" به عنوانِ یک پیشوندِ جدایی پذیر میتواند بکارگرفته شود؛ در زبانِ آلمانی "mit" پیشوندِ جدایی پذیر است بمانندِ " mitgeteilt " از کارواژه یِ " mit. teilen".
درباره یِ جدایی پذیری یا ناپذیریِ " اَد/اَل" دیدگاهی ندارم ولی به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر بازخوردِ بهتری درمیان مردم دارند.
( نویسنده می داند که تاکنون پیشوندِ " اَل" در " الفنجیدن" جدایی ناپذیر بوده است؛ چنانکه می گوییم " می اَلفنجم" و نمی گوییم " اَل می فَنجم". )
پَسگَشت:
رویبرگِ 210 از نبیگِ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر )
THE IRANIAN LANGUAGES" Edited by Gernot Windfuhr ( 3. 1. 5 ) "

جمع کردن
انجمن کردن
ضم
حاصل کردن
جمع کردن بیشتر منظور نوعی بسته بندی برای جلوگیری از پخش و پلا شدن یا برای انتقال آسان تر به جایی بکار می رود اما جمع و جور کردن بیشتر هدف مرتب کردن است حتی اگر نوعی بسته بندی هم صورت گیرد. مثال، اسباب بازی هایت را جمع کن با اسباب بازی هایت را جمع وجور کن فرق دارد.
دکان یا مغازه را جمع کردن یعنی تعطیل کردن مغازه و تخلیه اسباب مغازه حال به علت تغییر شغل یا ورشکستگییا تغییر مکان یا . . .
برچیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس