جمع شدن
برابر پارسی: گرد آمدن، فراهم شدن
معنی انگلیسی:
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
خرد شدن، جمع شدن، منقبض کردن، چروک شدن، منقبض شدن، خزیدن، فشردن، چروک کردن، شانه خالی کردن از، کوچک شدن، اب رفتن
جفت کردن، انباشتن، متراکم کردن، گرد امدن، جمع شدن، گرد اوردن، سوار کردن، فراهم اوردن، هم گذاردن، انجمن کردن
جمع کردن، جمع شدن، متراکم ساختن، توده کردن
جمع شدن، فرا خواندن، جمع اوری کردن
جمع کردن، گرد کردن، گرد امدن، جمع شدن، بزرگ شدن، فراهم اوردن، نتیجه گرفتن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، استباط کردن
گرد امدن، جمع شدن، چروک شدن
جمع کردن، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن، بصورت گله ورمه در امدن
جمع شدن، انبار شدن
جمع شدن، در بر گرفتن، در بستر غنودن
جمع شدن، عقب کشیدن، تو رفتن
جمع شدن، اجتماع کردن
جمع شدن، دسته شدن
جمع شدن، طبقه بندی کردن، گروه بندی کردن، دسته دسته کردن
جمع شدن، پیچاندن، گره زدن، فشردن، ناگهان کشیدن، بهم کشیدن
جمع شدن، بی اراده کار کردن، بی مقصد رفتن، دستخوش پیشامد بودن
متحد کردن، گرد امدن، جمع شدن
جمع شدن، گرد هم امدن
جمع شدن، بشکل هسته شدن، تشکیل هسته دادن
جمع شدن، گره زدن، بهم کشیدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
گروه شدن ؛ گرد آمدن . اجتماع کردن . جمع شدن :
ز هر کشوری دانشی شد گروه
دو دیوار کرد از دو پهنای کوه .
فردوسی .
ز هر کشوری دانشی شد گروه
دو دیوار کرد از دو پهنای کوه .
فردوسی .
پُر شدن ذخیره شدن انباشته شدن
جبیره شدن ؛ گرد گشتن. جمع آمدن. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
بفرمودشان تا جبیره شدند
هزبر ژیان را پذیره شدند .
فردوسی.
چو آگاهی آمد ز دانا بشاه
که با کام و با شادی آمد براه
ز شهر و ز لشکر جبیره شدند
... [مشاهده متن کامل]
بزرگان بی مر پذیره شدند.
فردوسی.
پذیره شدن را جبیره شدند
سپاه و سپهبد پذیره شدند.
فردوسی.
بهامون سراسر جبیره شدند
به پیکار جستن پذیره شدند.
( گرشاسب نامه ) .
بفرمودشان تا جبیره شدند
هزبر ژیان را پذیره شدند .
فردوسی.
چو آگاهی آمد ز دانا بشاه
که با کام و با شادی آمد براه
ز شهر و ز لشکر جبیره شدند
... [مشاهده متن کامل]
بزرگان بی مر پذیره شدند.
فردوسی.
پذیره شدن را جبیره شدند
سپاه و سپهبد پذیره شدند.
فردوسی.
بهامون سراسر جبیره شدند
به پیکار جستن پذیره شدند.
( گرشاسب نامه ) .
غنچه شدن. [ غ ُ چ َ/ چ ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه ازجمع شدن و گرد شدن. ( انجمن آرا ) ( از برهان قاطع ) .
باهمیدن - فراهمیدن