جمش
لغت نامه دهخدا
جمش. [ ج َ ] ( ع مص ) ستردن موی سر. || به اطراف انگشتان دوشیدن. || سخن گفتن با زنان و بازی کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ساختن چاه را. ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به جماش شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید