جمس

لغت نامه دهخدا

جمس. [ ج َ ] ( اِ ) بمعنی یخ باشد که آب منجمد است. ( برهان ). رجوع به جمد شود.

جمس. [ ج ُ ] ج ِ جُمْسة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جمسة شود.

فرهنگ فارسی

جمع جمسه

پیشنهاد کاربران

بپرس