جمزه

لغت نامه دهخدا

( جمزة ) جمزة. [ ج ُزَ ] ( ع اِ ) پاره ای از خرما و مانند آن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ج ، جُمَز. || لختی از قروت. ( منتهی الارب ). || غنچه گیاه که در آن دانه باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

پاره از خرما و مانند آن یا لختی از قروت یا غنچه گیاه که در آن دانه باشد .

پیشنهاد کاربران

جَمَزِه = در گویش شهرستانهای استان فارس به معنی به جایِ، دَر عَوضِ از کلمه جَمَزِه استفاده می کنند.
امروز من جَمَزِه شما رفتم سر کار یعنی به جای شما من امرور رفتم سر کار.
یک روز برایتان کار می کنم جَمَزِه آن روزی که مرا بردید به دکتر.
این سر قند جمزه طلبی که از من داشتید

بپرس