جمر

لغت نامه دهخدا

جمر. [ ج َ ] ( ع مص ) گردآمدن. ( منتهی الارب ). گرد آمدن و بهم پیوستن. ( از اقرب الموارد ). || جستن در قید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || خدرک آتش دادن بکسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دور و یکسو کردن کسی را. ( منتهی الارب ). || نیازمند کردن به پیوستن. جمرالامر القوم ؛ احوجهم الی الانضمام. ( اقرب الموارد ).

جمر. [ ] ( اِخ ) از مزارع قم است که از نهر مزرعه کمیدان مشروب میشود. ( مرآت البلدان ج 4 ص 266 ).

فرهنگ فارسی

از مزارع قم است از نهر مزرعه کمیدان مشروب میشود .

فرهنگ عمید

اخگر، تکۀ آتش.

پیشنهاد کاربران

جَمْر: آتش افروخته
( در این قالب مجوّف، چه خَمْر و چه جَمْر )
مقامات حمیدی، فی السکباج
السلام و درود ، ریشه سه حرفی لغت جمر ، یا گمر ، یا قمر ، . . همان زمره ، زمر همگی بمعنی مخلوط شدن و درهم شدن و خمر هم از همان ریشه است ، خ م ر ، ز م ر ، ق م ر ، ج م ر ، و . . حتی سمر س م ر هم همان باشد و جماران هم رودها و جشمه هایی بوده قدیم طهران محله جماران . .

بپرس