جمار. [ ج ِ ] ( ع اِ ) ج ِ جمرة. سنگریزه ها. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) :
پس از میقات حج و طوف کعبه
جمار و سعی و لبیک و مصلی.
خاقانی.
- جمارالحج ؛ سنگریزه هایی را گویند که بدانها رمی شود. ( منتهی الارب ). رجوع به جمرات شود.- جمار ثلاث ؛ رمی سه سنگ ریزه که از مناسک حج است. رجوع به جمرات شود.
- || ( اصطلاح عرفان ) جمار ثلاث نزد صوفیه عبارت است از نفس ، طبع و عادت. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه حج شود.
جمار. [ ج ُم ْ ما ] ( ع اِ ) پیه خرمابن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). جامور. ( اقرب الموارد ). مغز تنه درخت خرما. ( فرهنگ فارسی معین ). || جوانه های نوک شاخه خرما. ( فرهنگ فارسی معین ). ج ، جمارات. ( از اقرب الموارد ).
جمار. [ ج َم ْ ما ] ( اِ ) مغز درخت خرما باشد و آنرا پیه خرما و دل خرما هم گویند و عربان شحم النخلة و قلب النخلة خوانند. ( برهان ).