جما

لغت نامه دهخدا

جما. [ ج َ ] ( ع اِ ) در همه معانی رجوع به جُما شود.

جما. [ ج ُ ] ( ع اِ ) نوعی از آماس پستان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || نوعی از آماس بدن. ( منتهی الارب ). || سنگ برآمده و بلند بر روی زمین. || مقدار چیزی. || پشت هر چیز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || جنبش جنین و غیره. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

خشمگین شدن خشم گرفتن

فرهنگ عمید

بی شاخ.

واژه نامه بختیاریکا

( جُما ) ( ● ) ؛ تکان خورنده؛ لرزنده
( جُما ) ( ● ) ؛ موجود؛ جنبنده

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جَمّاً: مقداری بسیار بزرگ از هر چیزی - مقدار زیاد
معنی جَمَعَ: جمع کرد-گرد آورد
معنی جُمِعَ: جمع شد- گرد آوری شد(در سوره مبارکه شعراء آیه شریفه 38 :جمع شدند)
معنی جَمْعِ: جمع شدن - گرد آمدن
ریشه کلمه:
جمم (۱ بار)

«جُمَّة» (بر وزن جُبّه) به معنای موهای جمع شده پیش سر است.
کثیر. بسیار -مجکع البیان - اقرب الموارد) لمّ به معنی جمع کردن و جمع شده هر دو آمده است چنانکه جمّ نیز چنین است ولی هر دو آمده است چنانکه جمّ نیز چنین است ولی در آیه شریفه صفت مراد است نه مصدر یعنی: میراث را یکجا می‏خورید (اکلی که شامل نصیب خود و دیگران است) و مال را بسیار دوست میدارد. در نهج البلاغه هست که به کمیل فرمود (حکمت147) در اینجا (سینه‏مبارکش)علم بسیاری هست ای کاش برای آن حامل پیدا می‏کردم «جمّ» فقط یک بار در قرآن ذکر شده است . جنب: (بر وزن عقل) پهلو. طرف. در اقرب الموارد هست: با آنهاپهلویشان و پیشانیشان داغ کرده می‏شود خدا را ذکر می‏کنند در حال ایستادن و نشستن و بر پهلوهایشان یعنی در حال خوابیدن که بر پهلو می‏خوابند . به عقیده راغب معانی اجتناب و جانب و تجنّب و جنابت و غیره استعاره از معنای اصلی این کلمه است در اینجا چند آیه را بررسی می‏کنیم . 1- مرا و فرزندانم را از عبادت بتها کنار کن. فعل «اَجْنُبْنی» از جانب است یعنی مرا از شرک در جانب و در کنار قرار بده که قهراً معنای دوری می‏دهد. جنب و اجنب از ماضی و مزید هر دو متعدی آمده است . 2- اوّلی بر وزن شتر و دوّمی بر وزن عقل است یعنی همسایه‏ای که قرابت ندارد به دلیل ما قبل که «والجارذی القربی» است و رفیق نزدیک که در جنب و کنار انسان است. «جُنُب» اوّلی صفت است به معنی جانب و کنار. 3- جنب قهراً به معنی امراللّه و دستور خداست گوئی دستور خدا در کنار خداست و یا مربوط به خداست . 4- آیه درباره شترهای قربانی است و جوب را وقوع معنی کرده‏اند یعنی آنگاه که پهلویشان به زمین افتاد از آنهابخورید اشاره به خروج روح از از بدن قربانی است . 5- به نظر میاید چنانکه در مجمع نقل شده «جنب» صفت محذوف باشد مثل مکان جنب یعنی: او را از محل دوری دید در حالیکه آنهانمی دانستند. 6- جنابت در اثر خروج منی و مقاربت عارض انسان می‏شود شخص را از آن جهت جنب گویند که در دستور شرع از نماز خواندن در آن حال کنار شده است (راغب) ممکن است علّتش اعمّ و شامل تمام محرّمات در حال جنابت باشد از قبیل نماز، مسّ اسماءاللّه و قرآن و غیره و دخول مساجد... پس جنب به معنی مجنوب و کنار شده است . 7- از طرف کوه و از ناحیه آن آتشی احساس کرد. 8- ظاهراً «بجانبه»مفعول «نأی» است یعنی اعراض می‏کند و جانب خود را دور می‏کند که مرتبه ثانی اعراض و کنایه از نا دیده گرفتن حقّاست .

پیشنهاد کاربران

بپرس