جلید


مترادف جلید: جلد، چالاک، چست، زرنگ، چابک سوار، زورمند، قوی، نیرومند، بشک، ژاله، شبنم

لغت نامه دهخدا

جلید. [ ج َ ] ( ع ص ) چابک از هر چیزی. ج. اجلاد وجُلَداء. ( منتهی الارب ). || سخت و قوی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) پشک. ( منتهی الارب ). پشتک و ژاله. ( ناظم الاطباء ). شبنم. ( فرهنگ نظام ). || تگرگ. || یخ. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

سخت وقوی، نیرومند، بردبار، چابک وباهوش
( صفت ) ۱- چالاک جابک . ۲- چابک سوار. ۳- قوی نیرومند. جمع : جلاد جلدائ .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - یخ . ۲ - شبنم .
(جَ ) [ ع . ] (ص . ) چالاک ، چابک .

فرهنگ عمید

چابک، چالاک.
یخ.

پیشنهاد کاربران

اگر صورت چیزی در رطوبت جلیدی منطبع شود آن صورت را وضعی و مقداری خاص باشد . /. جلید : یخ

بپرس