جلوگیری کردن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
جدول کلمات
مترادف ها
قطع کردن، جدا کردن، بریدن، جلوگیری کردن، حائل شدن، جلو کسی را گرفتن
اداره کردن، جلوگیری کردن، ادامه دادن، نگاه داشتن، نگهداری کردن، حفظ کردن، مداومت بامری دادن
توقیف کردن، باز داشتن، محبوس کردن، حبس کردن، ناگهان توقیف کردن، جلوگیری کردن
باز داشتن، جلوگیری کردن، مانع شدن، منع کردن، ممانعت کردن، پیش گیری کردن
رسیدن، جلوگیری کردن، جلو افتادن
جلوگیری کردن، رد کردن
جلوگیری کردن، غیر محتمل شمردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
از . . . . . . . . جلوگیری به عمل آوردن
ممانعت به عمل آوردن
پیشگیری