فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
افتادن=
بچشم آمدن. بنظر آمدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اندر نواحی داراگرد کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی و از او خوانها کنند، نیکو افتد. ( حدودالعالم ) .
بچشم آمدن. بنظر آمدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اندر نواحی داراگرد کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی و از او خوانها کنند، نیکو افتد. ( حدودالعالم ) .
- به منصه ٔ ظهور رسیدن ؛ آشکارا شدن و به نظر همگان رسیدن.
خودنمایی کردن