جلوه مغایر ( انگلیسی: Contrast effect ) به این یافته اشاره دارد که دستگاه حسی ما در تفکیک و تشخیص محرکهای متضاد قویتر است. وقتی از محیط سردی وارد اتاق گرمی می شویم در بدو ورود دمای اتاق بیشتر محسوس است. در سکوت، شنیدن صدای سخنگو آسانتر است. همان طور که شنیدن یک سخنرانی در یک محیط پر همهمه دشوار است و دیدن حشره ای سبز رنگ بر برگ سبز گیاه دشوار است. تفاوت محسوس میان جلوه های مختلف موجود در یک محیط لازمه تفکیک و تشخیص اشیاء و پدیده ها توسط ما هستند. اصولاً پدیده ای که ما شکل می نامیم محصول تفاوت محسوس در میزان روشنایی شکل و زمینه است. همین تفاوت محسوس در روشنایی است که به صورت خطوط مرزی در پیرامون یک جسم شکل می گیرد . بر این اساس جای تعجب نیست که دستگاه حسی ما نه تنها جلوه های مغایر را تشخیص می دهد، بلکه این مغایرت را تشدید می کند. این خصوصیت دستگاه حسی به پشتوانه خطاهای حسی قابل استناداست. نمونه ای از این خصوصیت دستگاه حسی در تصویر متحرک نوار ماچ به نمایش گذاشته شده و نمونه های دیگری را درحوزه مطالعات خطاهای حسی و خطای دید می توان یافت. [ ۱]
باندهای ماخ که به یاد فیزیکدان اتریشی ارنست ماخ نامگذاری شده یک خطای دید را به نمایش می گذارد. وقتی دو سطح که هر یک در محدوده خود کاملاً یکدست هستند اما تیرگی آنها با هم متفاوت است در مجاورت هم قرار می گیرند. دستگاه بینایی ما دچار خطا شده و در طول خط تماس باریکه ای تیره تر در مجاورت محدوده روشن و برعکس باریکه روشنتر در مجاورت محدوده تیره می بیند طوری که به نظر می رسد که هیچ کدام از دو سطح دارای یکدستی داخلی نیستند. این پدیده در زندگی واقعی نقش دارد و از جمله می تواند در تشخیص رادیولوژی ایجاد خطا کند. از اینرو آگاهی از آن مفید است. [ ۲] [ ۳] [ ۴]
پدیده جلوه مغایر شامل همه حواس انسان می شود اما در مورد حس بینایی بیشتر تحت مطالعه قرار گرفته و توضیح آن واضح و مستند است. تقویت یا تشدید میزان تفاوت تیرگی دو سطح مجاور که در تمایز شکلی از شکلی دیگر توسط حس بینایی ما نقش مهمی دارد، در واقع محصول یک الگوی تعاملی بین سلولهای عصبی است. این الگو که مهار جانبی نامیده می شود بیانگر این یافته است که فعالیت یک سلول عصبی باعث بازداری و در عمل کاهش فعالیت سلولهای عصبی مجاور خود می شود. این پدیده در سطوح مختلف دستگاه بینایی ثبت شده و قابل استناد است. برای مثال فعالیت یک سلول منفرد در شبکیه چشم ضبط شده و یافته ها تأیید می کند که فعالیت یک سلول مشخص بلافاصله باعث کاهش صدور تعداد پیامهای عصبی در سلولهای مجاور می شود. برای درک این که چگونه این الگوی تعامل بین سلولهای عصبی منجر به افزایش قدرت بینایی در تمیز خط حاشیه یک نوار روشن در مجاورت نوار تیره می شود. سلولی را در نظر بگیرید که در اثر دریافت نور از مرکز نوار روشن به شدت تحریک شده اما تمام سلوهای مجاورش نیز به همان میزان تحریک شده اند و در عمل با اعمال مهار جانبی بر یکدیگر مجموع پیامهای عصبی ارسالی به مغز از این مجموعه تعدیل پیدا می کند. اما آن دسته از سلولهای عصبی که از حاشیه نوار نور دریافت می کنند در در یک سمت خود همسایگانی دارند که از نوار تاریک نور کمتری دریافت کرده و در نتیجه با شدت کمتری فعال شده اند و به نوبه خود مانع فعالیت سلول های مجاوری که نور بیشتری دریافت کرده اند نمی شوند. حاصل اینکه یکسری از سلولها دقیقاً به یک میزان تحریک می شوند اما از فعالیت گروهی از آنها بازداری می شود و گروهی دیگر آزادانه به فعالیت عادی خود ادامه می دهند. این سلوها همانهایی هستند که از حاشیه نوار نور دریافت کرده اند و در عمل میزان تفاوت تیرگی حاشیه نوار در دستگاه بینایی ما تشدید می شود. [ ۶]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفباندهای ماخ که به یاد فیزیکدان اتریشی ارنست ماخ نامگذاری شده یک خطای دید را به نمایش می گذارد. وقتی دو سطح که هر یک در محدوده خود کاملاً یکدست هستند اما تیرگی آنها با هم متفاوت است در مجاورت هم قرار می گیرند. دستگاه بینایی ما دچار خطا شده و در طول خط تماس باریکه ای تیره تر در مجاورت محدوده روشن و برعکس باریکه روشنتر در مجاورت محدوده تیره می بیند طوری که به نظر می رسد که هیچ کدام از دو سطح دارای یکدستی داخلی نیستند. این پدیده در زندگی واقعی نقش دارد و از جمله می تواند در تشخیص رادیولوژی ایجاد خطا کند. از اینرو آگاهی از آن مفید است. [ ۲] [ ۳] [ ۴]
پدیده جلوه مغایر شامل همه حواس انسان می شود اما در مورد حس بینایی بیشتر تحت مطالعه قرار گرفته و توضیح آن واضح و مستند است. تقویت یا تشدید میزان تفاوت تیرگی دو سطح مجاور که در تمایز شکلی از شکلی دیگر توسط حس بینایی ما نقش مهمی دارد، در واقع محصول یک الگوی تعاملی بین سلولهای عصبی است. این الگو که مهار جانبی نامیده می شود بیانگر این یافته است که فعالیت یک سلول عصبی باعث بازداری و در عمل کاهش فعالیت سلولهای عصبی مجاور خود می شود. این پدیده در سطوح مختلف دستگاه بینایی ثبت شده و قابل استناد است. برای مثال فعالیت یک سلول منفرد در شبکیه چشم ضبط شده و یافته ها تأیید می کند که فعالیت یک سلول مشخص بلافاصله باعث کاهش صدور تعداد پیامهای عصبی در سلولهای مجاور می شود. برای درک این که چگونه این الگوی تعامل بین سلولهای عصبی منجر به افزایش قدرت بینایی در تمیز خط حاشیه یک نوار روشن در مجاورت نوار تیره می شود. سلولی را در نظر بگیرید که در اثر دریافت نور از مرکز نوار روشن به شدت تحریک شده اما تمام سلوهای مجاورش نیز به همان میزان تحریک شده اند و در عمل با اعمال مهار جانبی بر یکدیگر مجموع پیامهای عصبی ارسالی به مغز از این مجموعه تعدیل پیدا می کند. اما آن دسته از سلولهای عصبی که از حاشیه نوار نور دریافت می کنند در در یک سمت خود همسایگانی دارند که از نوار تاریک نور کمتری دریافت کرده و در نتیجه با شدت کمتری فعال شده اند و به نوبه خود مانع فعالیت سلول های مجاوری که نور بیشتری دریافت کرده اند نمی شوند. حاصل اینکه یکسری از سلولها دقیقاً به یک میزان تحریک می شوند اما از فعالیت گروهی از آنها بازداری می شود و گروهی دیگر آزادانه به فعالیت عادی خود ادامه می دهند. این سلوها همانهایی هستند که از حاشیه نوار نور دریافت کرده اند و در عمل میزان تفاوت تیرگی حاشیه نوار در دستگاه بینایی ما تشدید می شود. [ ۶]
wiki: جلوه مغایر