فرهنگ فارسی
مترادف ها
موافقت کردن، اشتی دادن، متفق بودن، درست کردن، موافق بودن، پسند امدن، ترتیب دادن، جلوس کردن، سازش کردن، تن در دادن به، هم رای بودن
جلوس کردن، قرار گرفتن، نشستن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
( بر روی کار آمدن••• ) بر روی کار آمدن. [ ب َ ی ِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) بروی کار آمدن. روی کار آمدن. ظاهر و نمودار شدن. ( آنندراج ) . درخشیدن. مصدر کار مهمی شدن.