جلوس کردن


برابر پارسی: نشستن

معنی انگلیسی:
accede, sit

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- نشستن. ۲- برتخت سلطنت نشستن.

مترادف ها

agree (فعل)
موافقت کردن، اشتی دادن، متفق بودن، درست کردن، موافق بودن، پسند امدن، ترتیب دادن، جلوس کردن، سازش کردن، تن در دادن به، هم رای بودن

sit (فعل)
جلوس کردن، قرار گرفتن، نشستن

فارسی به عربی

اجلس , وافق

پیشنهاد کاربران

( بر روی کار آمدن••• ) بر روی کار آمدن. [ ب َ ی ِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) بروی کار آمدن. روی کار آمدن. ظاهر و نمودار شدن. ( آنندراج ) . درخشیدن. مصدر کار مهمی شدن.

بپرس