جلوس
/jolus/
مترادف جلوس: قعود، نشست، نشستن
برابر پارسی: برتخت نشستن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- جلوس کردن ؛ بتخت پادشاهی نشستن و بر وساده حکمرانی قرار گرفتن. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اِ ) ج ِ جالس. ( ازاقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] نشستن بر تخت سلطنت.
جدول کلمات
مترادف ها
نزدیکی، ورود، جلوس، تابع وصول، دخول، پیشرفت، نیل، شیوع، تملک نماء، نمایات، احقاق حقوق، شرکت در مالکیت، افزایش، شیء اضافه یا الحاق شده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
( بر روی کار آمدن••• ) بر روی کار آمدن. [ ب َ ی ِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) بروی کار آمدن. روی کار آمدن. ظاهر و نمودار شدن. ( آنندراج ) . درخشیدن. مصدر کار مهمی شدن.
با احترام و اکرام در جایگاه خود نشستن در یک جلسه