جلو رفتن


معنی انگلیسی:
advance, forge, lead, move, plow, proceed

مترادف ها

advance (فعل)
تسریع کردن، جلو بردن، پیش بردن، اقامه کردن، جلو رفتن، ترقی دادن، ترفیع رتبه دادن، مساعده دادن، پیش رفتن

bring on (فعل)
جلو رفتن، ادامه دادن، وادار به عمل کردن، به ظهور رساندن

come along (فعل)
موافقت کردن، جلو رفتن

forge (فعل)
جلو رفتن، کوبیدن، ساختن، جعل کردن، اسناد ساختگی ساختن، اهنگری کردن

فارسی به عربی

تقدم , کور الحداد
( جلو رفتن (بیشتر با یا مانندان بکارمیرود ) ) بروز

پیشنهاد کاربران

اگه به وسیله ی پاهاتون قراره برید جلوتر میشه گفت To walk further
∆the dog even stopped his human from walking further. smart pup
جلو رفتن=نزدیک رفتن
پیش رفتن

بپرس