جلس

لغت نامه دهخدا

جلس. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) زمین درشت. || شهد سطبر. ( منتهی الارب ). عسل غلیظ. ( اقرب الموارد ). || شتر فربه استوار. || درخت سطبر. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || بقیه شهد در خنور. ( منتهی الارب ). بقیه عسل که در ظرف بماند. ( از اقرب الموارد ) :
و ما جلس ابکار اطاع لسرحها
جنی ثمر بالوادیین و شوع.
طرماح ( از اقرب الموارد ).
|| زنی که دائم بر در خانه نشیند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || زن شریفه. ( منتهی الارب ). || زمین نجد. || اهل مجلس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کولاب در دشت. || وقت. || تیر دراز. || می. ( منتهی الارب ). || کوه بلند و دراز. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).

جلس. [ ج َ ] ( ع مص ) رفتن به نجد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): ان کنت تارک ما امرتک فاجلس ؛ بمعنی این که اگر آنچه را که بدان فرمان میدهم ترک کنی برو به نجد. ( از اقرب الموارد ).

جلس. [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) همنشین. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به جلیس شود. || مرد گنگلاج. ( منتهی الارب ).

جلس. [ ج ِ ]( اِخ ) و قنان نام دو کوه است. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

وقنان نام دو کوه است

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)

پیشنهاد کاربران

جلس. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) زمین درشت. || شهد سطبر. ( منتهی الارب ) . عسل غلیظ. ( اقرب الموارد ) . || شتر فربه استوار. || درخت سطبر. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . || بقیه شهد در خنور. ( منتهی الارب ) . بقیه عسل که در ظرف بماند. ( از اقرب الموارد ) :
...
[مشاهده متن کامل]

و ما جلس ابکار اطاع لسرحها
جنی ثمر بالوادیین و شوع.
طرماح ( از اقرب الموارد ) .
|| زنی که دائم بر در خانه نشیند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . || زن شریفه. ( منتهی الارب ) . || زمین نجد. || اهل مجلس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || کولاب در دشت. || وقت. || تیر دراز. || می. ( منتهی الارب ) . || کوه بلند و دراز. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) .
جلس. [ ج َ ] ( ع مص ) رفتن به نجد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) : ان کنت تارک ما امرتک فاجلس ؛ بمعنی این که اگر آنچه را که بدان فرمان میدهم ترک کنی برو به نجد. ( از اقرب الموارد ) .
جلس. [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) همنشین. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . رجوع به جلیس شود. || مرد گنگلاج. ( منتهی الارب ) .
جلس. [ ج ِ ] ( اِخ ) و قنان نام دو کوه است. ( از معجم البلدان ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

نشست