جلبی. [ ج َ با ] ( ع اِ ) ج ِ جلیب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به جلیب شود. جلبی. [ ج َ ل َ ] ( حامص ) بدکارگی زن و کودک : جلب کشی و همه خان ومانت پرجلب است بدی جلب کش و کرده به کودکی جلبی.
عسجدی ( دیوان ص 36 ).
دُسفة؛ زن جلبی و قلتبانی. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
جلب بدن . ۱- فاحشگی نامستوری . ۲- حقه بازی مکاری محیلی . جمع جلیب