جلبان
لغت نامه دهخدا
جلبان. [ ج ِ ل ِب ْ با ] ( ع ص ) رجل جلبان ؛ مرد صاحب بانگ و غوغا. ( منتهی الارب ). رجوع به جُلبّان شود.
جلبان. [ ج َل َب ْ با ] ( ع ص ) رجل جلبان ؛ مرد صاحب بانگ و غوغا. ( ازاقرب الموارد ). رجوع به جُلبّان و جِلبّان شود.
جلبان. [ ج ُ ل ُب ْ با ] ( ع اِ ) خلر است و آن گیاهی است شبیه بماش و در تهذیب آمده است که دانه ای است تیره رنگ کمی بزرگتر و تیره تر از ماش و آنرا میپزند. و بتخفیف نیز آید. ( تاج العروس ). رجوع به جُلبان شود. || انبان مانندی است از چرم و غلافی که شمشیر را در نیام کرده در آن گذارند. ( منتهی الارب ). رجوع به جُلبان شود. || ( ص )رجل جلبان ؛ مرد صاحب بانگ و غوغا. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). رجوع به جِلِبّان و جَلَبّان شود.
فرهنگ فارسی
خلراست و آن گیاهی است شبیه بماش و در تهذیب آمده است که دانه ایست تیره رنگ کمی بزرگتر و تیره تر از ماش و آنرا میپزند یا انبان مانندی است از چرم و غلافی که شمشیر را در نیام کرده در آن گذارند .
پیشنهاد کاربران
در کرمان به گیاه جلبان، کِرو می گویند. که بسیار سرد و خشک است و سودا و باد می آورد.