جلب

/jalb/

مترادف جلب: احضاریه، احضار، توقیف، جذب، ربایش، آوردن، بردن، کشیدن | حقه باز، دغل، متقلب، محیل، مکار، نادرست، پست، خوار، دون، زبون، سفله، فرومایه، روسپی، زناکار، غر، فاحشه، قحبه، هرجایی

متضاد جلب: دفع |

برابر پارسی: بازداشت، بد سرشت، بد کاره، ترفندگر، دغل کار، فراخوانی، کشیدن، گرفتن، واکش

معنی انگلیسی:
arrest, attraction, procuring, base, deceitful, prostitute, jalap

لغت نامه دهخدا

جلب. [ ج َ ] ( ع مص ) گناه کردن. || کشاندن از جایی بجای دیگر و از شهری بشهر دیگر برای تجارت و بازرگانی. ( ازاقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || کشیده شدن. و این لازم و متعدی استعمال شود. ( از اقرب الموارد ). || غوغا کردن و آوازها نمودن. || وعده شر کردن. || خشک شدن خون. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || خوب شدن وپوست درآوردن جراحت. ( از اقرب الموارد ). به شدن جراحت. ( منتهی الارب ). || فراهم آوردن. || کسب کردن و طلب کردن و حیله نمودن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || بانگ زدن اسب را وقت دوانیدن تا درگذرد. ( منتهی الارب ). زجر کردن اسب را و بانگ زدن بر او از پشت سر و واداشتن او را برای مسابقه. ( از اقرب الموارد ). رجوع به جَلَب شود.

جلب. [ ج َ ] ( ع اِ ) جنایت. ( منتهی الارب ). گناه و جنایت. ( ازاقرب الموارد ).

جلب. [ ج َ ل َ ] ( ع مص ) کشاندن ماشیه را از جایی بجای دیگر برای تجارت. || کشیده شدن. و این فعل لازم و متعدی استعمال شود. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). در حدیث است : لاجلب و لاجنب. فرود آمدن ساعی از جای دور و امر کردن خداوند ماشیه را تا ماشیه خود را کشیده بیاورد در جایی که فرود آمده است یا دور رفتن خداوند ماشیه از جای خود و ساعی را تکلیف دادن تا نزد او رود. ( از منتهی الارب ). لاجلب و لاجنب فی الاسلام ؛ بمعنی این که صاحب ماشیه موظف نیست که آنرا بسوی ساعی ( مصدق ) جلب کند تا زکوة از آن گرفته شود بلکه زکاة آن نزد آبها اخذ شود. ( از اقرب الموارد ). || غوغا کردن و آوازها نمودن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). سروصدا و جاروجنجال راه انداختن. || وعده شر کردن. ( منتهی الارب ). تهدید ببدی کردن. ( از اقرب الموارد ). || خشک شدن خون. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || به شدن جراحت. ( منتهی الارب ). خوب شدن و پوست برآوردن جراحت. ( از اقرب الموارد ). || فراهم آوردن. || کسب و طلب کردن و حیله نمودن. || بانگ زدن اسب را وقت دوانیدن تا درگذرد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به جَلب شود. || اختلاط و درآمیختن اصوات. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) غوغا و آوازها. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). شور و غوغا و فریاد. ( برهان ): پرخاش جنگ و جلب باشد. ( حاشیه برهان چ معین از لغت فرس ص 216 «متن و حاشیه » ). || کسانی که ستور را از شهری به شهری کشانند بفروختن. ( منتهی الارب ). اجلاب. ( منتهی الارب ). || ( ص ) زن فاحشه و نابکار باشد. ( برهان ). زن بدکار قحبه. این معنی مخصوص بفارسی است و مأخوذ است از معنی جلب در عربی که عبارت است از «کشیدن و بردن برده و شتر و گوسفند و غیر آنها از جایی بجای دیگر برای فروش » چه زن بدکار تشبیه بمالی شده که بهر جا کشیده میشود. ( از فرهنگ نظام ). || هر چیز بدل و غیر اصلی. ( فرهنگ نظام ): مالی که جاپان میسازد اغلب جلب است. ( فرهنگ نظام ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

هرچیزقلب وناسره، آدم بدذات ونابکاروحقه باز، کشیدن، کشیدن ازجایی بجای دیگر
( اسم ) ژالاپ
موضعی است . منزلی است از منازل حاجیان صنعائ در راه تهامه میان جون و جازان .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - کشیدن ، ربودن . ۲ - بازداشت ، دستگیری .
(جَ لَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - هر چیز فاسد. ۲ - حقه باز. ۳ - زن بدکار.

فرهنگ عمید

۱. بدذات، نابکار، و حقه باز.
۲. [عامیانه] زن بدکار.
شوروغوغا، فتنه و آشوب.
۱. به سوی خود کشیدن، جذب کردن.
۲. [مجاز] علاقه مند کردن دیگران به خود.
۳. (حقوق ) [مجاز] دستگیر کردن از طریق قانون، بازداشت: حکم جلب.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جَلَب به فتح جیم و باء به معنای استقرار فرد در محل متعلق زکات است که زکات را جمع آوری می کند.
استقرار عامل زکات در مکانی و فرستادن کسی به محلّ مال متعلّق زکات برای انتقال آن به آن جاو یا بانگ برآوردن بر اسب از پشت سر، هنگام مسابقه را گویند.

کاربرد جلب در فقه
از آن به مناسبت در باب زکات و سبق و رمایه سخن گفته اند.

نهی از جلب
رسول خدا صلّی اللّٰه علیه و آله- بنابر روایتی که از آن حضرت نقل شده- از جَلَب و جَنَب نهی کرده است.

کاربرد جلب
...

[ویکی الکتاب] معنی ذَ ٰلِکُمُ: با شما هستم آن (پسوند "کُمْ "برای جلب توجه شنوندگان به کار رفته است)
معنی ذَ ٰلِکمَا: با شما دو نفرهستم آن (پسوند "کُمْ " برای جلب توجه شنوندگان به کار رفته است)
معنی ذَ ٰلِکُنَّ: با شما زنان هستم آن (پسوند "کُنَّ "برای جلب توجه شنوندگان به کار رفته است)
معنی کَذَ ٰلِکُمْ: با شما هستم اینگونه است (پسوند "کُمْ "برای جلب توجه شنوندگان به کار رفته است)
معنی ذَانِکَ: با تو هستم این دو (پسوند "کَ" برای جلب توجه شنونده به کار رفته است و ذان تثنیه "ذا" ست که اسم اشاره به معنی این می باشد )
معنی أَرَأَیْتَکُمْ: باشما هستم به من خبر دهید(در عبارت "أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ ﭐللَّهِ "چون جمله با فعل شروع شده مفرد آمده است و ضمیر " کم " برای جلب توجه مخاطب است)
معنی کَسَبَ: کسب کرد - به دست آورد (کلمه کسب به معنای جلب منفعت به وسیله سعی و عمل است ، با صنعت و یا حرفه و یا زراعت و امثال آن ، و این کلمه در اصل به معنای به دست آوردن چیزهائی است که حوائج مادی زندگی را برآورد ، ولی بعدها به عنوان استعاره در مورد تمامی دستآورد...
معنی کَسَبَا: آن دوکسب کردند - آن دو به دست آوردند (کلمه کسب به معنای جلب منفعت به وسیله سعی و عمل است ، با صنعت و یا حرفه و یا زراعت و امثال آن ، و این کلمه در اصل به معنای به دست آوردن چیزهائی است که حوائج مادی زندگی را برآورد ، ولی بعدها به عنوان استعاره در مور...
معنی کَسَبَتْ: کسب کرد - به دست آورد (کلمه کسب به معنای جلب منفعت به وسیله سعی و عمل است ، با صنعت و یا حرفه و یا زراعت و امثال آن ، و این کلمه در اصل به معنای به دست آوردن چیزهائی است که حوائج مادی زندگی را برآورد ، ولی بعدها به عنوان استعاره در مورد تمامی دستآورد...
معنی کَسَبْتُمْ: کسب کردید - به دست آوردید (کلمه کسب به معنای جلب منفعت به وسیله سعی و عمل است ، با صنعت و یا حرفه و یا زراعت و امثال آن ، و این کلمه در اصل به معنای به دست آوردن چیزهائی است که حوائج مادی زندگی را برآورد ، ولی بعدها به عنوان استعاره در مورد تمامی دست...
معنی کَسَبُواْ: کسب کردند - به دست آوردند (کلمه کسب به معنای جلب منفعت به وسیله سعی و عمل است ، با صنعت و یا حرفه و یا زراعت و امثال آن ، و این کلمه در اصل به معنای به دست آوردن چیزهائی است که حوائج مادی زندگی را برآورد ، ولی بعدها به عنوان استعاره در مورد تمامی دست...
معنی یَکْسِبْ: کسب کند - به دست آورد (کلمه کسب به معنای جلب منفعت به وسیله سعی و عمل است ، با صنعت و یا حرفه و یا زراعت و امثال آن ، و این کلمه در اصل به معنای به دست آوردن چیزهائی است که حوائج مادی زندگی را برآورد ، ولی بعدها به عنوان استعاره در مورد تمامی دستآورد...
معنی یَکْسِبُونَ: کسب می کنند - به دست می آورند (کلمه کسب به معنای جلب منفعت به وسیله سعی و عمل است ، با صنعت و یا حرفه و یا زراعت و امثال آن ، و این کلمه در اصل به معنای به دست آوردن چیزهائی است که حوائج مادی زندگی را برآورد ، ولی بعدها به عنوان استعاره در مورد تمامی...
معنی عَرَضَ: هر چیز غیر ثابت - زودگذر (در جمله "عرض الحیاة الدنیا "شؤون ناپایدار زندگی دنیا منظور است، و مراد از "عرض هذا الادنی " نیز لذائذ زندگی دنیا و نعمتهای زودگذر آن است ، و اگر به اشاره مذکر "هذا "به آن اشاره فرموده و حال آنکه جا داشت با ضمیر مؤنث "هذه "به...
تکرار در قرآن: ۲(بار)
در اصل «جلبه» به معنای فریاد شدید است.
جلبه: صیحه. اجلاب: راندن با صیحه (مجمع البیان) راغب جلب را راندن و اجلاب را صیحه زدن با قهر گفته است . استفزار: بلند کردن به سرعت و به کاری وادار کردن به آسانی. رجل: به فتح اوّل و کسر دوّم جمع راجل. (پیادگان) خیل: اسبان و مجازا به سوارها اطلاق می‏شود. آیه درباره اعطاء قدرت به شیطان از جانب خداست درباره اضلال مردم. یعنی هر که از آن را می‏توانی با صدا و دعوتت به گناه بر خیزان و با سواران و پیادگانت بر آنها صیحه بزن (برای سوق به گناه) و در اموال و اولاد با آنها شریک شو . گویا بعضی از یاران و اعوان شیطان در وسوسه خیلی سریع اند و بعضی کمتر از آنها. لذا اولّی‏ها به سواران و دوّمی‏ها به پیادگان تشبیه شده‏اند رجوع شود به «شیطان». . جلابیت جمع جلبات و در معنی آن اختلاف هست. راغب آن را پیراهن و روسری گفته (قمیص و خمار) مجمع البیان در لغت فرموده:روسری زن که وقت خروج از منزل سر و صورتش را با آن ملحفه (چادر مانند) گفته. ابن اثیر در نهایه آنرا چادر و رداء معنی کرده و می‏گوید: گفته شده مانند چارقد و مانند ملحفه است. در قاموس هست که آن پیراهن و لباس گشاد کوچکتر از ملحفه یا چیزی است مثل ملحفه که زن لباسهای خود را به آن می‏پوشاند یا آن ملحفه است . در نهج البلاغه هست: «سَتَرَنی عَنْکُمْ جِلْبابٌ الدّینِ» خطبه 4 جلبات دین مرا از شما مستور کرد و ایضاً (حکمت112) هر که ما اهل بیت را دوست دارد برای فقر لباسی آماده کند و ایضاً به بعضی از عمّالش می‏نویسد: «فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْباباً مِنَ اللّینِ»نامه: 19 به جهت مردم لباسی از نرمی به پوش . با این قرائن و آنچه از نهایه و صحاح و قاموس نقل شد می‏شود گفت: جلباب ملحفه و لباس بالائی و چادر مانند است نه فقط روسری و خمار معنی آیه این است: ای پیغمبر به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنان بگو لباسهای چادر مانند خود را با آن جمع و جور کنند و جلبات را طوری از خود دور نگاه ندارد و بدن خود را از آن بیرون نکنند که پوشیدن آن مانند نپوشیدن باشد. از ماده جلب فقط دو صیغه فوق در قرآن هست .

[ویکی فقه] جلب (فقه). جَلَب به فتح جیم و باء به معنای استقرار فرد در محل متعلق زکات است که زکات را جمع آوری می کند.
استقرار عامل زکات در مکانى و فرستادن کسى به محلّ مال متعلّق زکات براى انتقال آن به آن جاو یا بانگ برآوردن بر اسب از پشت سر، هنگام مسابقه را گویند.

کاربرد جلب در فقه
از آن به مناسبت در باب زکات و سبق و رمایه سخن گفته اند.

نهی از جلب
رسول خدا صلّى اللّٰه علیه و آله- بنابر روایتى که از آن حضرت نقل شده- از جَلَب و جَنَب نهی کرده است.

کاربرد جلب
...

مترادف ها

attraction (اسم)
جذب، جاذبه، جلب، کشش، کشندگی

invitation (اسم)
جلب، دعوت، احضار، وعده خواهی، وعده گیری

فارسی به عربی

دعوة ، استحضار

پیشنهاد کاربران

جلب jalb ( به سوی خود کشیدن ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ات et ( سغدی )
هینان ( کردی )
جلب jalab ( بدکاره؛ عشقی: این زن جلب از داور زن قحبه بدتر بود دیدی چه خبر بود ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آژاو āžāv ( کردی: āžāva )
تا به کی بوسه بر چک جلبی
بشمری همچو تنگه را صراف
فرالاوی
جُلب: ( در زبان عربی ) ابر تنک بی باران ؛ عماء. صراد. . ( لغتنامه دهخدا )
‏یکی دیگر از آنگونه واژگان:
شادروان استاد مقدم ( از نخستین و بزرگترین استادان زبانشناسی ایران و موسس گروه زبانهای باستانی ایرانی دانشگاه تهران ) در کتاب خود، راهنمای فعل های ایرانی، ستاک ج ل ب عربی را برگرفته از ستاک گرب پارسی ( ریشه گرفتن و گرو و . . . ) یاد کرده اند! ( بسنجید با grab انگلیسی )
...
[مشاهده متن کامل]

جلب
بسیاری از واژگان عربی ریشه پارسی دارند مانند مدارا و اداره که از دار میاید چون شهردار که شهر را میدارد اداره میکند و درباره دار برابر مدارا نیز در همین واژه نامه بنگرید با اینهمه نمیتوان بیخود هر واژه ای را چون نظر و جلب را پارسی گفت و اگر هم بگوییم نظر را از نگر گرفته اند باز تنها نگر پارسی است و نظر عربی میماند جلب واژه عربی و برابر جابجا کردن چیزی است
...
[مشاهده متن کامل]

ان جلب دگر که در زنجلب امده دگرگونشده چلپ است و چلپ یا سنج دو پهنه برنجین است که انرا به هم میکوبند و انکه زنش رسوا باشد زن جلب گویند و فریبکاری همان اندازه است که در جاکش و قلتبان است

نظر من جالب اینه جلب رو نمی دونه کسی ولی کلام خدا گفته نظر همه را جلب کردن یعنی باید کاری کنی خدا هم تشویقت کنه و شایدم برعکس بشه
جِلَب ( jelab ) گاو نر جوان، به کنایه به جوان سرکش و بدخو هم گفته می شود
گویش فارسی جیرفت
در زبان ترکی به زن مکار و زیرک و حقه باز و بعضا فاسد و شالاتان جَلَب گفته می شود . به نظر می رسد این واژه عربی باشد و اصلش از جلبه باشد به معنی فریاد شدید ، و داد و فریاد راه انداختن . و زن شالاتان و حقه باز چون برای ترساندن طرف داد و فریاد راه می اندازد به این نام خوانده شده
جذب، ربایش
نظر را جلب کردن
جَلَبَ : آورد

🔴 اگه جَلب ( jalb ) خونده بشه معنیش میشه جذب کردن ، دریافت کردن ، گرفتن ، به سمت خود کشیدن
مترادف هاش با کمی اینور اونور کردن : absorb - attract - imbibe - soak - assimilate - . . .
🔴 اگه جَلَب ( jalab ) خونده بشه معنیش میشه زرنگ ، آب زیرکاه ، موذئ ، آدم غَلَطی ، تیز و بز ، فرصت طلب و جاه طلب ، آدم زیرآب زن ، کسی که دنبال اینه که زرنگ بازی در بیاره
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف ها : sneaky - shifty - crafty person - shady - . . .

رند - زرنگ
زرنگ بدجنس
شارلانان
حیله کار
کسی که بقیه نمیدون چه قدر مکار
واژه، لغت یا کلمه ی جَلب یک واژه ی پارسی_آریایی ست که در لغتنامه ی اوستایی به شکل grab گرب و به مانای گرفتن، برداشتن، اخذ و به دیسه ی gr�fa گراَف در چَمِ زندان، بازداشتگاه، بند، سلول، حبس آمده است و در انگلیسی به شکل grab به چَمارِ گرفتن، توقیف کردن، تصرف کردن و ربودن است. این واژه در ترکیب جلب نَزَر ( نظر ) ، جلب توجه، حکم جلب و. . . به کار می رود. . .
...
[مشاهده متن کامل]


جلب [ به فتح جیم و لام ] : لجباز ، بدجنس
نوعی گیاه دارویی باشد
خراب ، فاسق ، بدکار
گاو نر، زور مند وقوی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس