البته زندان خطری است ولی نه چندان شدید که مرا وادار به جلای وطن کند. "نان و شراب_ ترجمه ی محمد قاضی"
کوچ و سفر ، ترک وطن، رحلت
بیشتر میخوام بفهمم
جلا وطن
از وطن افتادن ؛ بغربت رفتن. از وطن دور شدن : این فقیه آزادمرد از وطن خویش بیفتاد. ( تاریخ بیهقی ص 606 ) .
ترک وطن
جَلای وطن. ( جَلاء + وطن ) ترک وطن، بیرون رفتن از میهن خود. امثال: "مرا هر آینه لازم بود جلای وطن چرا که مصلحت کار بیدلان سفرست" ( خواجوی کرمانی ) "اگرچه در شیراز وسایل تحصیل از هر جهت مهیا بود، ولی اغتشاشات و جنگهای داخلی و قتل و غارت که چندبار در شیراز اتفاق افتاد شیخ* را مجبور به جلای وطن کرد و در سن پانزده سالگی راه بغداد را در پیش گرفت. ... [مشاهده متن کامل]
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح نتوان مرد به سختی که من این جا زادم**" ( منبع: پرتال استان اصفهان - با اندکی تغییر ) * منظور شیخ اجل سعدی است. ** از غزلیات سعدی.