جلاور

پیشنهاد کاربران

جَلاور: درهیچ یک از لغتنامه های معتبر یافت نشد . بی آرام وبی قرار. درخشان وزیبا. .
نمونه: فزون براین چشم وچهره جلاور از باده خوشگوار باشد. چنانکه جیران بود. ( کلیدر ج ۹ص۲۴۳۷ ) . // بی تاب وجلاور از حس حضور محضر کلمیشی ودرسکوتی عرقریز دلاور دو پیاله چای داغ داغ در گلو ریخت. ( کلیدر ج ۸ص۲۱۹۱ )

بپرس