جلال الدوله
لغت نامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] ( اِخ ) ابن رشیدالدولة، ششمین از سلاطین آل مرداس در حلب است که بسال 468 هَ. ق. بجای پدر نشست. وی شهر منبج را از تصرف رومیان بیرون آورد و برادرش سابق یا شبیب حلب را تا سال 472 هَ. ق. = 1079 م. تحت حکومت خود داشت و مسلم عقیلی در این تاریخ بر آن مستولی شد. ( طبقات سلاطین اسلام ص 103 و 104 ).
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] ( اِخ ) ارسلان شاه بن طغرل. رجوع به ارسلان شاه در همین لغت نامه شود.
جلال الدولة. [ ج َ لُدْدُ ل َ ] ( اِخ ) اسکندربن زیاد ( استندار ) از حاکمان وملوک آل پادوسبان است. وی در تاریخ 21 ذی الحجه 740 هَ. ق. = 1240 م. شروع به تجدید بنای قلعه شهر کجورنمود. رویان ( که کجور هم خوانده میشد ) در موقع تاخت وتاز مغول خراب شده بود. وی در اطراف شهر باروها کشید و ارک آنرا در 21 ذی الحجه 746 تمام کرد و در ناحیه رویان قلعه شاه دز را که خود در آنجا منزل داشت بنا نمود. ( ترجمه مازندران و استراباد رابینو ص 54 ). وی به سال 761 هَ. ق. وفات کرد. ( همان کتاب ص 193 ).و رجوع به اسکندر جلال الدولة در همین لغت نامه شود.
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] ( اِخ ) حسن بن علی بن صدقه مکنی به ابوعلی از وزیران المسترشد بود که درنصیبین بسال 549 هَ. ق. متولد شد. وی مردی ادیب و فاضل و کافی بود و به سال 513 بوزارت رسید ولی دیری نپایید و معزول شد زیرا که در آن ایام دبیس بسبب شوکت بر خلفاء غالب بود، و مسترشد را بعزل جلال الدوله واداشت. بعد از اندک زمانی استیلاء دبیس نقصان گرفت.خلیفه بار دیگر جلال الدوله را بوزارت منصوب داشت.وی به سال 522 هَ. ق. وفات یافت. ( تجارب السلف ص 298 ). و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 385 و دستور الوزراءص 92 و رجوع به ابوعلی صدقه در همین لغت نامه شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
ملکشاه سلجوقی . جلال الدوله لقبی است که خلیفه بغداد به ملکشاه سلجوقی داده است .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید