ور بمشرق روی بسیاحی
ور بمغرب روی بجلابی.
سعدی.
جلابی. [ ج َل ْ لا ] ( ص نسبی ) نسبت است به جَلاّب. ( لباب الانساب ). رجوع به جلاب شود.
جلابی. [ ج ُل ْ لا ] ( اِخ ) رودی به حران. ( دمشقی ).
جلابی. [ ج َل ْ لا ] ( اِخ ) احمدبن علی بن احمد مکنی به ابوسعید از مردم ساو قریه ای بخوارزم و از محدثان است. سمعانی از وی حدیث شنیده و گوید: ولادت او به سال 471 هَ. ق. بود. ( لباب الانساب ).
جلابی. [ ج ُل ْ لا ] ( اِخ ) علی بن محمدبن محمد طیب مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن المغازلی از محدثان فاضل و دانشمند است. وی از ابوالحسن علی بن عبدالصمد واسطی و ابوبکر خطیب و جز ایشان روایت کند و از او ابوالقاسم علی بن طراد زینبی و جز او روایت دارند. ذیل تاریخ واسط از اوست. وی در دجله بغداد به سال 534 هَ. ق. غرق شد. ( از لباب الانساب ).