جلا دادن


برابر پارسی: پرداخت کردن

معنی انگلیسی:
buff, gloss, rub, varnish, wax, water, to polish, polish

لغت نامه دهخدا

جلا دادن. [ ج َ دَ ] ( مص مرکب ) پاک کردن. پاکیزه کردن. پرداخت کردن. صیقل دادن. براق کردن : جلا دادن ظروف فلزی ؛ پاک و روشن ساختن آن. || تبعید کردن. نفی بلد کردن. اخراج بلد کردن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

پاک کردن پاکیزه کردن پرداخت کردن صیقل دادن براق کردن .

مترادف ها

surface (فعل)
جلا دادن، تسطیح کردن، بالا آمدن

polish (فعل)
پرداختن، براق کردن، پرداخت کردن، صیقل دادن، جلا دادن، صیقل کردن، مالیدن، سوهان زدن، واکس زدن

varnish (فعل)
جلا دادن، صیقلی کردن، لاک الکل زدن به، جلا زدن به، لعاب زدن به، دارای ظاهرخوب کردن

burnish (فعل)
پرداختن، پرداخت کردن، صیقل دادن، جلا دادن، صیقل کردن

furbish (فعل)
پاک کردن، پرداخت کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت تازه دادن به، تجدید نظر کردن در

japan (فعل)
جلا دادن

فارسی به عربی

بریق , ثقل , سطح , صبغ , یابان

پیشنهاد کاربران

صاف و براق کردن
تمیز کردن
براق کردن
براق کردن، تازه کردن، تجدید کردن، صیقل دادن

بپرس