جلا

/jalA/

مترادف جلا: برق، تلالو، درخشش، درخشندگی، صیقل، پرداخت، آب وتاب، رونق، آوارگی

برابر پارسی: درخشندگی، زنگارزدایی، پرداخت، تابش

معنی انگلیسی:
burnish, glaze, gloss, lacquer, luster, polish, shine, shininess, varnish, patina, water, colors, emigration, exile, lustre

لغت نامه دهخدا

جلا. [ ج َ ] ( از ع ، اِ ) سرمه که جلا میدهد بصر را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). جِلاء. ( اقرب الموارد ) :
گر خاک پای دوست خداوند شوق را
در دیدگان کشند جلای بصر بود.
سعدی.
- روغن جلا ؛ از تربانتین و پاره چیزهای دیگر کنند.

جلأ. [ ج َل ْءْ ] ( ع مص ) کشتی گرفتن و انداختن مرد را بر زمین. ( از اقرب الموارد ). || انداختن جامه را. ( ازاقرب الموارد ) : جَلَاءَ بثوبه ؛ انداخت جامه را. ( منتهی الارب ). رجوع به جلاء و جلاءة شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) روشن کردن افروختن . ۲- زدودن صیقل دادن . ۳- ( مصدر ) آواره شدن جلائ وطن . ۴-( اسم ) آوارگی .
کشتی گرفتن و انداختن مرد را بر زمین یا انداختن جامه را .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . جلاء ] (مص م . ) ۱ - واضح و روشن کردن . ۲ - صیقل دادن .
(جَ ) [ ع . ] (مص ل . ) کوچ کردن ، از وطن دور شدن ، آوارگی .

فرهنگ عمید

۱. تابش، درخشش.
۲. (اسم ) هر نوع مادۀ روغنی که اشیا و به ویژه فلزات را با آن درخشان می کنند.
۳. [قدیمی، مجاز] روشنی چشم.
۴. [قدیمی] دور شدن و کوچ کردن از وطن.
۵. (اسم ) [قدیمی] چیزی که موجب روشنی چشم می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{luster} [شیمی، مهندسی بسپار علوم و فنّاورى رنگ] برّاقیت ناشی از کنار هم بودن نواحی تاریک و روشن در سطح شیء

واژه نامه بختیاریکا

( جِلا (جلاک) * ) ملار ورکش
( جِلاّ ) جز؛ غیر
( جِلا ) زلال؛ شفاف

دانشنامه عمومی

جلا (رود). رودخانه جلا ( به انگلیسی: Gela ( river ) ) رودخانه ای است که در ایتالیا جریان دارد. [ ۱]
عکس جلا (رود)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

جِلا (Gela)
(یا: گلا) شهری ساحلی در جنوب سیسیل، به فاصلۀ ۴۵کیلومتری جنوب شرقی کالْتانیسِتا۱، با ۶۱,۳۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۱). صید ماهی تُن و ساردین در این شهر رواج دارد و یک حوزۀ نفتی و پالایشگاه نفت نیز دارد. صنایع آن عبارت اند از تولید پارچه های پشمی و پنبۀ زبر. یونانیان، در ۶۸۸پ م جلا را بنا کردند. چندی بعد این شهر اهمیت فراوانی یافت و در ۵۸۲پ م آکراگاس۲ (آگریگنتوم۳) را ساختند. جلا در دوران سلطنت جبار هیپوکراتس۴ (۴۹۸ـ۴۹۱پ م) به اوج شکوفایی خود رسید. هیپوکراتس جای خود را به گلون۵ داد و پس از انتقال نیمی از جمعیت جلا به سیراکوز۶، آن جا را پایتخت خود ساخت و خود را جبار آن خواند. سرانجام پس از ۲۸۰پ م ماموتی ها۷ (مزدورانی از کامپانیا۸ی ایتالیا) شهر را ویران کردند. در ۱۲۳۰م فردریک دوم، امپراتور مقدس روم۹، آن را بازسازی کرد. این شهر دارای کلیسایی از قرن ۱۸ است.
CaltanissettaAcragasAgrigentumHippocratesGelonSyracuseMamertineCampaniaHoly Roman Emperor

مترادف ها

gloss (اسم)
شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر

vermeil (اسم)
جلا، شنگرف، لعل قرمز رنگ

radiation (اسم)
تابش، جلا، تشعشع

buff (اسم)
ضربت، ضرب، چرم گاومیش، چرم زرد خوابدار، گاو وحشی، جلا

satin (اسم)
جلا، اطلس نما، اطلس، دبیت

polish (اسم)
ارایش، جلا، صیقل، پرداخت، واکس زنی

varnish (اسم)
جلا، صیقل، لاک الکل

burnish (اسم)
جلا، صیقل، پرداخت

japan (اسم)
جلا

shininess (اسم)
جلا، زرق و برق

فارسی به عربی

اصفر داکن , بریق , ثقل , حریر , صبغ , لمعان , یابان

پیشنهاد کاربران

جَلا همچنین در جایگاه ویژگی مثبت در زمینه های گوناگون هم به کار میرود.
مانند: این object جلایی بیشتر از هم تراز هایش دارد.
از جایگزین های فارسی آن میتوان به:
برای برتری دیداری: چشمگیر، چشمنواز
...
[مشاهده متن کامل]

برای برتری شنیداری: گوشنواز
برای برتری کلی تر:
گیرا، برجسته، درخشان، پررنگ، درخشنده، دلنشین و دلنواز، آب و تاب، آب و رنگ، تازگی و. .
که بسته به زمینه ای که به کار میرود کاربرد و جایگزین های گوناگونی دارد.

واژه جلا
معادل ابجد 34
تعداد حروف 3
تلفظ jalā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: جلاء]
مختصات ( جَ ) [ ع . ] ( مص ل . )
آواشناسی jalA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژگان قرآنی
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

سلیم
جلا: واژه ای اربی ست که با همزه پایانی نوشته می شود: جلاء ؛و به معنی زدودن مانند اینکه بگوییم دل مان را از گناهان جلا دهیم یعنی گناهان را از دلمان بزداییم.
براق کردن
برّاق و صیقلی میشه جوابش
پرداخت
نورانی. درخشش. صیقل دادن. براق
برابر پارسی واژه جلا درخشندگی و روشنی میباشد
آب و رنگ
جَلا یا جَلاء وطن یعنی: آوارگی از وطن، دور شدن از وطن.
معنای واژه اش هم: درخشش، تابش.

بپرس