جق

لغت نامه دهخدا

جق. [ج َق ق ] ( ع مص ) پیخال انداختن مرغ ( منتهی الارب ). سرگین افکندن پرنده. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

جق. [ ج ُ] ( اِخ ) یکی از قلاع بجنورد است واقع در کوه خاکی. زراعت آن دیم است ، و آبی از چشمه دارد. هوایش معتدل است ، و سکنه آن چهل خانوارند. ( مرآت البلدان ج 4 ).

جق. [ ج ُ ] ( اِخ ) قریه ای است از ناحیه قرابرجلوی زنجان. زراعت آن دیمی است و آب چشمه هم دارد. محصول آن پنبه است و هوایش معتدل و سکنه آن چهل خانوارند. ( مرآت البلدان ج 4 ).

فرهنگ فارسی

قریه ایست از ناحیه قرا بر جلوی زنجان زراعت آن دیمی است و آب چشمه هم دارد محصول آن پنبه است و هوایش معتدل و سکنه آن چهل خانوارند .

گویش مازنی

/jogh/ مرضی است که شخص مبتلا به آن هرچه غذا خورد سیر نشود – سیری ناپذیر – گرسنه و بسیار پراشتها & لفظی که جهت تحقیر افراد به کار رفته و صدایشان را به سگ تشبیه کنند

واژه نامه بختیاریکا

( جُق ) معده

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
واژه ی جق از ریشه ی واژه ی جغ فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
ق حرف بیست وچهارم در الفبای فارسی، حرف بیست ویکم در الفبای عربی ( قاف ق ) و نوزدهمین حرف از حروف الفبای عبری ( کوف ק ) است.
در اغلب گویش های زبان فارسی حرف ق ( قاف ) و غ ( غین ) متفاوت تلفظ می شوند اما در برخی گویش ها و لهجه ها این دو حرف یکسان تلفظ می شوند.
بیشتر واژه هایی که با همخوان /ق/ آغاز می شوند، ریشهٔ عربی دارد معرب هست در بعضی از واژه ها که از فارسی یا زبان های دیگر وارد زبان عربی شده و سپس دوباره وارد زبان فارسی شده است، همخوان ( صامت ) ابتدایی به �ق� تغییر کرده است. برای نمونه �قند� معرب �کند� و �قرمز� معرب �کرمست�. برخی دیگر از واژه های فارسی که همخوان غین در آن شنیده می شود به غلط با قاف نوشته شده است. مانند قباد، قشنگ، قالیچه و قلندر. بعضی از واژه های فارسی هم هستند که همخوان آغازین آن ها به �ق� تبدیل شده است. برای نمونه �قلک� که در اصل به صورت �کولک� و �غلک� رایج بوده است. حرف ق از حرف های عربی است طبق در کتاب فرهنگ واژه های اوستا این کلمه غ در این کتاب است.
لینک منبع. پایین قرار می دهم

جقجقجق
منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/ق
جق به معنی خودارضایی پدیده ایی با قدمت 250 هزار سال
شکل صحیح آن جلق است و به معنی استمنا و برآوردن مایه منی به کمک دست است. انگلیسی آن jerk می باشد.
عمیرة. [ ع ُ م َ رَ ] ( ع اِ ) جلد عمیرة؛ کنایت از جلق است یعنی به دست برآوردن منی را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) .
عمل اصطکاکی که منجر به پاشش سریع اسپرم میشود را گاها جق میگویند. عمیقا امیدوارم شما یک جقی نباشید.
جق بمعنی خود ارضایی از jerk
انگلیسی هست
گاها اسم مناطق
جَقیدن =
م. ث
این که جَقیدن چشم را کور می کند اشتباه است.