جفور

لغت نامه دهخدا

جفور. [ج ُ ] ( ع مص ) سست شدن فحل از گشنی. ( تاج المصادر بیهقی ). سست شدن فحل از گشنی کردن. ( زوزنی ). بازماندن فحل از گشنی به جهت بسیاری ضراب. ( از ذیل اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || باز ماندن مرد از جماع. ( از ذیل اقرب الموارد ). || چهارماهه شدن و از شیر بازماندن بزغاله. || فراخ شدن تهیگاه بزغاله. || فراخ شدن هر دو پهلوی کسی. || به شدن از بیماری. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس