همه روز با درد و غم بود جفت
ز اندیشه چون شب درآمد نخفت.
فردوسی.
دگر روز قیصر به بالوی گفت که امروز با اندیان باش جفت.
فردوسی.
بدان جایگه شاد و خندان بخفت تو گفتی که با ایمنی بود جفت.
فردوسی.
کاری است مرا نیکو حالی است مرا خوب با لهو و طرب جفتم و با کام و هوی یار.
فرخی.