جفاپیشه بدگوهرافراسیاب
ز کینه نه آرام جوید نه خواب.
فردوسی.
نکوهیده باشد جفاپیشه مردبه گرد در آزداران مگرد.
فردوسی.
جفاپیشه گشت آن دل نیکخوپراندیشه شد، رزم کرد آرزو
فردوسی.
دو مرد جفاپیشه را دل ز دردبپیچیدو شد رویشان لاجورد.
فردوسی.
منوز جفاپیشه گفت این نبردهمه سخت از آن باد بوده است و گرد.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
تیر و بهار دهر جفاپیشه خردخردبر تو همی شمرد و تو خود خفته چون حمیر.
ناصرخسرو.
هنر آنست که پیغمبر خیرالبشر است وین ستوران جفاپیشه بصورت بشرند.
ناصرخسرو.
نفس جفاپیشه ات ماری بد است قصد سوی کشتن این مار کن.
ناصرخسرو.
سازگاری کن با دهر جفاپیشه که بد و نیک زمانه به قطار آید.
ناصرخسرو.
از بد گنبد جفاپیشه کرد چندان که باید اندیشه.
نظامی.
آن جفاپیشه را که بود وزیرپای تا سر کشیده در زنجیر.
نظامی.
چو دیدی که دارا جفاپیشه گشت گناهی نه ، با من بداندیشه گشت.
نظامی.
اگر بر جفاپیشه بشتافتی کی از دست قهرش امان یافتی.
سعدی.
بزرگی جفاپیشه در حد غورگرفتی خر روستائی بزور.
سعدی.
خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنندبه کسان درد فرستند و دوا نیز کنند.
سعدی.
و حاکم شرع جفاپیشه از هر ظالمی بدتر است. ( مجالس سعدی ). رجوع به ستمگرو بیدادگر و ظالم شود. || گناهکار. ( برهان ). گنهکار. ( انجمن آرا ). || کنایه از معشوق و مطلوب هم هست. ( برهان ).