جفا

/jafA/

مترادف جفا: آزار، اذیت، بی وفایی، بی مهری، تطاول، جور، ستم، ظلم، غدر، نامهربانی

متضاد جفا: مهر

برابر پارسی: ستم، آزار، بیداد

معنی انگلیسی:
oppression, persecution, unkindness or unfaithfulness, oppression or persecution, unkindness or unfaithfuiness

لغت نامه دهخدا

جفا. [ ج َ ] ( از ع ، مص ) جفاء :
پدر مهر ببرید و بفکند خوار
جفا کرد بر کودک شیرخوار.
فردوسی.
که هر کس که تخم جفا را بکشت
نه خوش روز بیند نه خرم بهشت.
فردوسی.
که کرد آنچه کردی تو ای بی وفا
ببینی کنون زخم تیغ جفا.
فردوسی.
جفا برگزیدی بجای وفا
وفا را جزا کی شنیدی جفا.
فردوسی.
و براستای وی هیچ جفا نفرمودی. ( تاریخ بیهقی ). او را [ محمودرا ] بر آن داشت که ما [ مسعود ] را جفا فرماید. ( تاریخ بیهقی ).
چون برگ خوار گشتی اگر گاو نیستی ؟
انصاف ده مگوی جفا و مخور مرا.
ناصرخسرو.
از بهر جفا سوی تو آمد بدر خویش
مگذار و زدر دور بران گر بتوانیش.
ناصرخسرو.
گر به من از دهر جفائی رسید
نیز رسیده است بدو خود جفاش.
ناصرخسرو.
هر که جفا جوید بر خویشتن
چشم که دارد مگر ابله وفاش.
ناصرخسرو.
دوستان چون جفا کنند همی
من چه امید دارم از دشمن.
مسعودسعد.
مالداران توانگرکیسه درویش دل
در جفا درویش را از غم توانگر کرده اند.
سنائی.
هر چه گفتم غذای ملک است التفات ننمود و جفاها راند. ( کلیله و دمنه ). هر که بر درگاه پادشاهان جریمه جفا دیده باشد... پادشاه را تعجیل نشاید فرمود در فرستادن او بجانب خصم. ( کلیله و دمنه ).
مکن خراب سینه ام که من نه مرد کینه ام
ز مهر تو بری نه ام ، بجان کشم جفای تو.
خاقانی.
قرار جهان بر جفا داده اند
مرا بی قراری از آن میدهد.
خاقانی.
اگر بجان کنیم حکم برنتابم سر
مکن جفا که جفای تو برنمی تابم.
خاقانی.
گفتی ز جفا چه کردم آخر
چندان که مرادتست کردی.
خاقانی.
شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن
چون کند خاصه که در عالم وفاداری نماند.
خاقانی.
با آن که خوش آید از تو ای یار جفا
لیکن نبود جفات هرگز چو وفا.
ظهیر.
بر هیچ خلق جور و جفا ناکرده. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
گر بسوزی بند بندم از جفا
من وفای تو بجان دارم بجان.
عطار.
هر کس از آن پرده نوائی نمود
بر سر آن جیفه جفائی نمود.
نظامی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) آزردن جور کردن ستم کردن . ۲- بیوفایی کردن بیمهری کردن . ۳- ( اسم ) جور ظلم . ۴- بیوفایی بیمهری .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . جفاء ] (مص م . ) ۱ - آزردن ، بی مهری کردن . ۲ - بی وفایی کردن .

فرهنگ عمید

۱. جور، ستم.
۲. (اسم ) [قدیمی، مجاز] ناسزا.
۱. هر چیزی که نفع و فایده نداشته باشد، بیهوده.
۲. باطل.
۳. خاروخاشاک.
۴. کف آب.
۵. غش: بهر آن است این ریاضت واین جفا / تا برآرد کوره از نقره جفا (مولوی: ۴۴ ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به رفتار خلاف ادب و بی احترامی نسبت به شعائر دینی جفا گفته می شود.
رفتار خلاف ادب و احترام را می گویند.

اشاره روایات به مصادیق جفا
در روایات از برخی رفتارها به عنوان مصادیق جفا نام برده و از آنها نهی شده است .

کاربرد جفا در فقه
در بابهایی همچون طهارت، صلات، حج و نکاح از آن سخن گفته اند.

برخی مصادیق جفا
...

جدول کلمات

جور ، ستم

مترادف ها

misery (اسم)
بدبختی، جفا، بیچارگی، تهی دستی، نکبت

anguish (اسم)
عذاب، غم و اندوه، اضطراب، جفا، سینه سوزی، غرامت، دل تنگی

فارسی به عربی

سوء السلوک

پیشنهاد کاربران

در شهرستان بهابادضرب المثلی داریم که می گوید:
راحتی اونور جفاست، یعنی آسایش، آن طرف سختی است.
جَفا یعنی سختی.
سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا ( آیه ی ٧ سوره طلاق )
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺳﺨﺘﻲ، ﻧﻮﻋﻲ ﺭﺍﺣﺘﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ.
...
[مشاهده متن کامل]

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ( آیه ی ٦ سوره انشراح )
پس ( ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ) ﺑﺎ ﻫﺮ ﺳﺨﺘﻲ ﺁﺳﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ.

وفا
ظلم و ستم
جفا، آزار ، اذیت ، بی محبت.
مخالف جفا ، محبت
ستم /ضلم /, بی وفایی
جُفا : مخفف جفاء عربی ، آب آورد، آنچه سیل از اجسام خرد و سبک باخود آورد، خاشاک ( ( سیلاب جفای ایّام سرهای سروران را جفای خود گردانیدە ) ) نفثة المصدور ، محمد زیدری نسوی، تصحیح امیرحسین یزدگردی، انتشارات توس ، چاپ سوم، ۱۳۸۹، ص ۱
اذیت
آزار
جولفایی ـ Culfayı
نوعی پارچه که لحاف ـ تشک را با آن می بندند و بافنده آن را �جولفا� نامند.
جُفا:به ضمّ اول مخفف جُفاء ، خاشاکی که سیل بکرانه افکند ، کفی که از سیل برخاک باز ماند ، آب آورد ، باطل و نادرست.
( ( بهر آنست این ریاضت وین جَفا
تا بر آرد کوره از نُقره جُفا ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 121 )

ستم
جور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس