جغز. [ ج َ ] ( اِ ) وق واق و غوک باشد و وزغ و غنموش و قماس و مکل و بزغ نیز خوانندش و به تازی غنجوی گویند. ( اوبهی ) : هر چند که درویش پسر فغ زاید در چشم توانگران همه جغز آید.
ابوالفتح بستی.
رجوع به چغز شود.
فرهنگ فارسی
وق واق و غوک باشد و وزغ و غنموش و قماس و مکل و بزغ نیز خوانندش و به تازی غنجوی گویند .