جغرافی

/joqrAfi/

معنی انگلیسی:
geography

لغت نامه دهخدا

جغرافی. [ ج َ فی ی ] ( معرب ، ص ، اِ ) جغراف. جغرافی دان. عالم جغرافیا. || جغرافی. علم جغرافی. جغرافیا. ( دزی ).

جغرافی. [ ج ُ ] ( معرب ، اِ ) جغرافیا. رجوع به همین لغت شود. || ( ص ) جغرافی دان.

فرهنگ فارسی

( اسم ) علمی است که از احوال زمین و اوضاع طبیعی سیاسی و اقتصادی آن بحث میکند و آن شامل اقسامی است .
جغرافیا یا جغرافی دان

فرهنگ معین

(جُ ) [ معر - یو. ] (اِمر. ) دانشی است که در بارة زمین و تقسیمات طبیعی ، سیاسی ، جغرافی و انسانی آن بحث می کند و آن شامل اقسامی است .

فرهنگ عمید

=جغرافیا

مترادف ها

geography (اسم)
شرح، جغرافیا، جغرافی، علم جغرافیا

فارسی به عربی

جغرافیة

پیشنهاد کاربران

قبل از اینکه این کلمه رو رمزگشایی کنیم و ببینیم این کلمه چه مفهومی را به ما می رساند و چه حرفی برای گفتن برای ما دارد باید به این نکته توجه کنیم که برای رسیدن به مفاهیم کلمات اولویت در تلفظ می باشد تا در نگارش و صورتگری آنها حتی در دو زبان مختلف مثل مادر mother صراط اسطراطو street یا در نگارش زبان امروزی خودمان مثل سطح و مساحت باتری و باطری تهران و طهران و بلیت و بلیط موسیقی موزیک آویزان آویختن آموزش و آموختن پخت و پز و فراوان از این دست کلمات که قانون تغییر شکل حروف باعث شده کلمات به سمت ابعاد مختلف به لحاظ ایجاد مفاهیم خیز بردارند. یا حتی در زبان چینی که به خاک تراب و به آب شوئی یعنی شوینده می گویند.
...
[مشاهده متن کامل]

ذکر این نکته هم مجدد لازم است که سه مقوله زبان و نژاد و دین در بشر مثل شاخ و برگ یک درخت می باشد که هرچه به گذشته برگردیم به یک ریشه مشترک می رسیم و هرچه به آینده پیش برویم به اختلافات و مشتقات زیادتری می رسیم. مثل همین کلمه صراط المستقیم در قران که کلمه صراط در زبان لاتین و انگلیسی امروزی از ریشه اسطراطو برابر فارسی امروزی استراتو و با کلماتی مثل استریت و استار و ستاره و استیر به لحاظ راستای مفاهیم هم خانواده می باشد که قانون نگارگری یا صورتگری حروف در ملل مختلف باعث شده ما فکر کنیم این مفاهیم چیز جدای از همدیگر می باشد.
کلمه جغرافی که به مفهوم ژئوگرافی تعبیر و ترجمه شده است دو واژه موازی مثل ظرف و مخزن ولی متفاوت و جدای از هم به لحاظ مفهومی می باشد که هر کدام از آنها در بُعد کاربردی خودش به موازات هم مفهوم خاص خودش را دارد و ارتباطی باهم ندارند.
کلمه جغرافی و جغرافیا یا جُغرابیا یا جُغْریابیا یا جغریابی به مفهوم مکان یابی می باشد. این کلمه که کلمه اصلی آن جُغْر می باشد و کلمه اصلی جُغْر هم جُغ می باشد با کلماتی از قبیل چُغُّر یعنی یک چاله و گودی دارای یک فضا و در زبان ترکی هم به کاسه و هاون جوغن گفته می شود.
کلمه چوغ نیز که لانه یا آشیانه پرنده می باشد و به پرنده ای که در آن لانه زندگی می کند چُغوک گفته می شود و اگر این لانه دارای سقف باشد به سقف آن چُغ گفته می شود مانند کلمه باغچق و آلاچیغ به مفهوم یک مکان دارای سقف یا چغ بدون چوغ. یا کلمه چوغازنیبل که یک کلیدواژه و کهن واژه به جا مانده در زمان ما می باشد. کلمه چوغا نیز که اقوام لُر و مردم خراسان با کشتی با چوغه یا چوخه از این کلمه استفاده می کنند نیز کاربرد پوششی در لباس های محلی مخصوص این کلمه در این اقوام در حال استفاده می باشد. کلمه چوغادَرّه هم که خود گویای شرح حال خودش می باشد. کلمه زاغه نیز قانون تغییر شکل یک حرف به حرف دیگر در یک عالم کاربردی دیگر اعمال شده و ایجاد مفهوم نموده است. حالا اینکه حرف ج چ ژ ز چه ارتباطی در کلمه جغرافیا باهم دارند باید گفت این دو حرف به لحاظ صدور آوا و ایجاد صوت از یک نقطه نزدیک به هم از ابزارهای دهانی مثل زبان و دندان و سقف دهان و حلق صادر می شود در زبان ها و لهجه های مختلف از هر دو حرف استفاده شده است و همین امر هم به مرور باعث ایجاد لهجه ها و زبان های مختلف و کلمات متفاوت و جدید گردیده است به طوری که حرف دیگری بین ج چ ژ ز وجود دارد که برای نوشتار اون کلمه حرفی صورتگری نشده است ولی به صورت آوایی قابل ایجاد از ابزارهای دهانی می باشد حرفی که در هنگام تلفظ بیشتر به سمت حرف ز خیز برمیدارد و حرف نوشتاری از آن نداریم که بشه اون رو در اینجا مطرح کنیم. یا مثل حرف ن که به دو صورت قابل تلفظ می باشد یک تلفظ با نوک زبان و تلفظ دیگر با انتهای زبان مثل کلمه هوشنگ آهنگ که متفاوت از تلفظ کلمه منشی می باشد از این دست موارد در زبانهای مختلف زیاد هست مانند کلمه اتفاق در زبان فارسی امروزی و اتفاگ در زبان ترکی امروزی که مرتبط با کلمه گفتن می باشد که این کلمه هم تفسیر خاص خودش را دارد.
یک کلمه دیگری که حالا گفتن آن شایسته یک چنین فضایی نیست ولی برای درک بهتر این مطلب گفته شود بد نمی باشد کلمه جَق یا جَغ حالتی که با ایجاد یک فضا توسط دست در پسران عمل خودارضایی صورت می گیرد می باشد. اصطلاح اَجغ وَجغ هم که به صورت عامیانه هرازگاهی در حال استفاده می باشد به مفهوم پستی بلندی ناهنجار از همین مفهوم ایجاد شده است کلمه اجاق نیز که یک فضایی که در آن آتش یا هیزم می باشد نیز از همین مفهوم ایجاد گردیده است. کلمه اجغار نیز به مفهوم آتش افروخته که از دو کلمه اجاغ و آر به مفهوم حرارت و انرژی در اجاغ می باشد.
و اما کلمه ژئوگرافی که مرتبط با کلمه جعوگرافی و جعوگرافتی می باشد از ترکیب دو کلمه جعو و گرافت تشکیل شده است. کلمه جِعو به مفهوم یک پهنه ناهموار که دارای پستی و بلندی هایی می باشد. کلمه جِعو در کلماتی از قبیل جَعده و مسجع و جاده و جعفر قابل مشاهده می باشد. مُسَجَّع یعنی شعر یا هنگ و آهنگی که دارای یک ریتم با اصوات بالا و پایین و زیر و بم حساب شده باشد. و اما بخش دوم ژئوگرافی که گرافی یا گرافتی می باشد از همین گرفتن و به گیر انداختن و به زنجیر کشیدن اون مفهوم رو با تصاویر یا صورتگری و نقاشی یا نوشتن یا هر روش دیگری که بشود اون مفهوم و فضا رو ثبت کرد.
به طور خلاصه جغرافی یعنی مکان یابی یا علم مکان شناسی. و ژئوگرافی یعنی علم ثبت و نقشه برداری پستی بلندی های زمین.

واژه جغرافی اَربی شده واژه ژیوگرافی یونانی است.
واژه ژیوگرافی به ریخت ( geography ) در لاتین و انگلیسی نیز بکار میرود.
واژه ژئو، ژیو همان واژه پارسی گیو، گیتی به چَم زمین است که در یونانی نیز به همین چَم بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه گی، گیو در بخش نخست واژه گزیرک در پارسی پهلوی است همان ( گزیره، جزیره )
گی ( زمین ) و زَره، زیره ( دریا ) که به چَم ( زمین میان دریا میباشد ) .
پس واژه پارسی گیتی با واژه geo, geography همریشه می باشد.
و واژه زَره دگر ریخت ( دره و دریا ) است که در انگلیسی به ریخت ( sea ) نیز درآمده و بکار میرود که به چَم همان دریا هست.
واژه ژیوگرافی دارای ریشه پارسی است.
پَسگشت ( =Reference ) : برگه 43 از نبیگ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .
ژیوگرافی:
واژه ژیو همان ( گیو، گیتی، گیتا ) و واژه گرافی به چَم ترسیم، نگاشتن، نوشتن، ضبط کردن است ( نگاری، نگاشتن )
بجای واژه دگردیسی شده ( جغرافی، جغرافیا )
در پارسی واژه اصلی: ( گیتا نگاری، گیتی نگاری ) را بکار ببرید.
نکته: از آنجایی که جغرافیا آشنایی درباره زمین به ما میدهد میتوان از واژه گیتا شناسی نیز بهره برد ولی پیشنهاد بنده واژه گیتا نگاری است.

جغرافی
علم مسالک و ممالک ؛ جغرافیا. علم جغرافیا.
برابر پاررسی :
جغرافی : گیتاشناسی
جغرافی دان : گیتاشناس ، گیتادان
جغرافی=زمین نگاری

گیتی نگاری
جهان نگاری
زمیننگاری
گیتاشناسی، جهانشناسی، زمینشناسی
جُغرافی
جُغرافی : جُ - غرافی
جُ = زَمین
غِرافی ، گِرافی = نِگاری
گرته برداری : زمین نگاری
موجودات مختلف :موجودات گوناگون یا موجودات متفاوت مناسب تر است
آب وهوای مختلف: آب وهوای گوناگون یا آب و هوای متفاوت مناسب تر است

بپرس