جعیل

لغت نامه دهخدا

جعیل. [ ج ُ ع َ ] ( اِخ ) ابن سراقة الغفاری یا ضمری صحابی است. صاحب الامتاع الاسماع در باره او نویسد: جعیل بن سراقه مرد صالحی بود اما اسمش مذموم و ناشایست بود. وی در حفر خندق شرکت داشت.روزی رسول اﷲ ( ص ) از نام او متغیر شد و او را عمرو نام نهاد و مسلمین در باره او میگفتند :
سماه من بعدجعیل عمرواً
و کان للبائس یوماً ظهراً.
( از امتاع الاسماع ص 222 ).
و نیز رجوع به ص 210 و 316و 366 و 425 همین کتاب شود.

جعیل. [ ج ُ ع َ] ( اِخ ) ابن علقمة الثعلبی از معاصران عبدالملک بن مروان بوده است. رجوع به عقد الفرید ج 1 ص 105 شود.

جعیل. [ ج ُ ع َ ] ( اِخ ) کعب بن جعیل بن قمیربن عجرة التغلبی ( متوفی در حدود 55 هَ. ق. ) در روزگار خود شاعر تغلب بود و از شاعران مخضرم بود که جاهلیت و اسلام هر دو را درک کرد. وی هر گاه به میان قومی درمی آمد او را گرامی میداشتند و طاق نصرت برای او میزدند. اخطل همزمان وی بود و او را هجو گفت. همچنین وی همزمان با معاویه بودو در جنگ صفین حضور داشت و مرزبانی گوید که او شاعرمعاویةبن ابی سفیان و از مردم شام بود. ( سمط العلی ص 584 و خزانة البغدادی 1:458 از الاعلام زرکلی ج 6 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس