[ویکی نور] «محمدجعفر جعفری لنگرودی» در سال 1302ش، در لنگرود استان گیلان متولد شد. به گفته خودش پدرش از روحانیون لنگرود بود و تحصیلات خوبی کرده بود، اما هرگز تظاهر به علم نمی کرد. قبل از اینکه به دبستان برود، «خمسه» نظامی و نیز «کلیلة و دمنة » را نزد پدر خواند. تحصیلات دبستان و دبیرستان را در لنگرود گذراند، سپس به رشت رفت و وارد دانش سرای مقدماتی شد، اما پدرش نتوانست خرج تحصیلش را بدهد.
وی در شرح زندگی خویش می نویسد:
«پدرم نتوانست خرج تحصیل مرا مرتبا بدهد و من ترجیح دادم که ترک تحصیل کنم و در فکر کاری باشم تا در فرصت مناسب، تحصیلات قطع شده را دنبال کنم. دست روزگار مرا به اداره ذوب آهن بندر نوشهر کشانید و مدتی حسابدار آنجا بودم. قرار بود که محمولات کارخانه که از آلمان از طریق روسیه شوروی و بحر خزر به مرز ایران می رسید، به کرج حمل شود و کارخانه را در آنجا بسازند، اما وقوع جنگ جهانی دوم، آن برنامه را به هم زد. به خاطر دارم که یک روز صبح زود دوستی نزد من آمد و گفت برخیز! سربازان روسی به ساحل نزدیک می شوند. واقعا چه روز تلخ و وحشتناکی!
کار من هم در آن اداره تمام شد و شیرازه مملکت از هم گسیخت و اوضاع به کلی دگرگون شد و من دوباره به فکر ادامه تحصیل افتادم، اما در همین اوقات پدرم هم بدرود زندگی گفت و ما به کلی بدون سرپرست ماندیم. پس از مشورت مختصر با برادر بزرگ ترمان قرار شد که من دنبال تحصیلاتم را بگیرم، اما یک دفعه به خاطرم خطور کرد که سفری به قم بکنم و از وضع حوزه علمیه اطلاعات به دست آورم. حالا که فکر می کنم، باعث و انگیزه این سفر مطالعات من در تاریخ و شرح حال بزرگان علم و ادب ایران بود.
وقتی که وارد حوزه علمیه قم شدم و گوشم با مباحثات طلاب آشنا شد، خود را در جهانی غیر از آنچه که تا آن وقت دیده بودم احساس کردم. زندگی طلبه جوان تازه وارد با تعلم و تقوی آغاز می شود؛ با قلبی صاف و بی آلایش اگر بتواند آن را تا آخر عمر حفظ کند، خود یک سرمایه است. تصمیم گرفتم که دوره کامل تحصیلات دینی را در کوتاه ترین مدت با تلاش هرچه تمام تر به پایان برسانم، آنگاه تحصیلات جدیدم را که در دانش سرای مقدماتی رشت قطع کرده بودم، پی گیری کنم و چنین کردم و در نتیجه، دوران تحصیلات من تا سال 1334 که لیسانس گرفتم به طول کشید و از نظر مالی دچار مضیقه شدم و دوستان دوران کودکی که هریک صاحب زندگی و عایله هم شده بودند، پیوسته هشدار می دادند که باید به وضع مالی خود هم برسی.
مدت اقامت من در قم فقط یک سال بود و «مغنی» را نزد شیخ ابوالقاسم نحوی خواندم. در تابستان همان سال با دوستان همدرس به همدان رفتیم و در مدرسه آخوند ملا علی (رحمةالله علیه) سکنی کردیم. آخوند مذکور روز بعد با کمال فروتنی از ما دیدار کرد، سپس به اصفهان رفتم و در مدرسه صدر ساکن شدم. خبر یافتم که سیدی ادیب و روحانی درس «مغنی» می گوید. با اشتیاق به محضر درسش رفتم. استاد دلخواه من بود. چیزی نگذشت که بر اثر بیماری و علاج آن راهی تهران شدم. طبیبی حاذق مرا معالجه کرد و پدرانه گفت: کم بنیه شده ای. به جای خوش آب و هوا و خنک برو و ماهی چند، استراحت کن تا قوا ترمیم شود. فوراً شهر مشهد را انتخاب کردم که تابستان آن خوب و خنک است(یا چنین بود). یکی دو ماه ساکن مدرسه «دو در» شدم. «مطول» را نزد مرحوم میرزا محمدتقی ادیب نیشابوری آموختم».
وی در شرح زندگی خویش می نویسد:
«پدرم نتوانست خرج تحصیل مرا مرتبا بدهد و من ترجیح دادم که ترک تحصیل کنم و در فکر کاری باشم تا در فرصت مناسب، تحصیلات قطع شده را دنبال کنم. دست روزگار مرا به اداره ذوب آهن بندر نوشهر کشانید و مدتی حسابدار آنجا بودم. قرار بود که محمولات کارخانه که از آلمان از طریق روسیه شوروی و بحر خزر به مرز ایران می رسید، به کرج حمل شود و کارخانه را در آنجا بسازند، اما وقوع جنگ جهانی دوم، آن برنامه را به هم زد. به خاطر دارم که یک روز صبح زود دوستی نزد من آمد و گفت برخیز! سربازان روسی به ساحل نزدیک می شوند. واقعا چه روز تلخ و وحشتناکی!
کار من هم در آن اداره تمام شد و شیرازه مملکت از هم گسیخت و اوضاع به کلی دگرگون شد و من دوباره به فکر ادامه تحصیل افتادم، اما در همین اوقات پدرم هم بدرود زندگی گفت و ما به کلی بدون سرپرست ماندیم. پس از مشورت مختصر با برادر بزرگ ترمان قرار شد که من دنبال تحصیلاتم را بگیرم، اما یک دفعه به خاطرم خطور کرد که سفری به قم بکنم و از وضع حوزه علمیه اطلاعات به دست آورم. حالا که فکر می کنم، باعث و انگیزه این سفر مطالعات من در تاریخ و شرح حال بزرگان علم و ادب ایران بود.
وقتی که وارد حوزه علمیه قم شدم و گوشم با مباحثات طلاب آشنا شد، خود را در جهانی غیر از آنچه که تا آن وقت دیده بودم احساس کردم. زندگی طلبه جوان تازه وارد با تعلم و تقوی آغاز می شود؛ با قلبی صاف و بی آلایش اگر بتواند آن را تا آخر عمر حفظ کند، خود یک سرمایه است. تصمیم گرفتم که دوره کامل تحصیلات دینی را در کوتاه ترین مدت با تلاش هرچه تمام تر به پایان برسانم، آنگاه تحصیلات جدیدم را که در دانش سرای مقدماتی رشت قطع کرده بودم، پی گیری کنم و چنین کردم و در نتیجه، دوران تحصیلات من تا سال 1334 که لیسانس گرفتم به طول کشید و از نظر مالی دچار مضیقه شدم و دوستان دوران کودکی که هریک صاحب زندگی و عایله هم شده بودند، پیوسته هشدار می دادند که باید به وضع مالی خود هم برسی.
مدت اقامت من در قم فقط یک سال بود و «مغنی» را نزد شیخ ابوالقاسم نحوی خواندم. در تابستان همان سال با دوستان همدرس به همدان رفتیم و در مدرسه آخوند ملا علی (رحمةالله علیه) سکنی کردیم. آخوند مذکور روز بعد با کمال فروتنی از ما دیدار کرد، سپس به اصفهان رفتم و در مدرسه صدر ساکن شدم. خبر یافتم که سیدی ادیب و روحانی درس «مغنی» می گوید. با اشتیاق به محضر درسش رفتم. استاد دلخواه من بود. چیزی نگذشت که بر اثر بیماری و علاج آن راهی تهران شدم. طبیبی حاذق مرا معالجه کرد و پدرانه گفت: کم بنیه شده ای. به جای خوش آب و هوا و خنک برو و ماهی چند، استراحت کن تا قوا ترمیم شود. فوراً شهر مشهد را انتخاب کردم که تابستان آن خوب و خنک است(یا چنین بود). یکی دو ماه ساکن مدرسه «دو در» شدم. «مطول» را نزد مرحوم میرزا محمدتقی ادیب نیشابوری آموختم».
wikinoor: جعفری_لنگرودی،_محمدجعفر