سر زلف و جعدش چو مشکین زره
فکنده ست گوئی گره بر گره.
فردوسی.
چو بنمود شب جعد زلف سیاه از اندیشه خمیده شد پشت ماه.
فردوسی.
حلقه جعدش پر تاب و گره حلقه زلفش از آن تافته تر.
فرخی.
ز بهر آن که به جعد و به زلف او مانم به حیله تن را گه جیم کردمی گه دال.
فرخی.
گفتم که مشک نابست آن جعد زلف توگفتا به بوی و رنگ عزیز است مشک ناب.
عنصری.
همچو آوازکمان آوای گرگان اندروهمچو جعد زنگیان شاخ گیاهان پرشکن.
منوچهری.
همچنین دایم نخواهد ماند بر گشت زمان روی خوبت ششتری و موی جعدت مرغزی.
ناصرخسرو.
نشود رسته بر آن کس که ربوده ست دلش زلف چون نون و قد چون الف و جعد چو میم.
ناصرخسرو.
مردی بوده است [ جمشید ] قوی ، کشیده ریش و نیکوروی و جعدموی. ( فارسنامه ابن البلخی ص 127 ).شب چو جعد زنگیان کوته شده
وز عذار آسمان برخاسته.
خاقانی.
بیا که عاشق آن روی و موی جعد توایم ثناسرای و دعاگوی فال سعد توایم.
؟ ( از سندبادنامه ).
آنگه که جعد زلف پریشان برافکندصد دل به زیر طره طرار بنگرید.
سعدی ( بدایع ).
به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشایدز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها.
حافظ.
|| زلف. گیسو. ( آنندراج ) مو. موی : جعدی سیاه دارد کز گشنی
پنهان شود بدو در سرخاره.
رودکی.
سلسله جعدی بنفشه عارضی کش فریدون افدر و پرویز جد.
ابوشعیب هروی.
غلامان فرستمت با خواسته نگاران با جعد آراسته.
فردوسی.
همه غالیه جعد مشکین کمندپرستنده با مادر از بن بکند.
فردوسی.
سر و جعد آن پهلوان جهان چو سیمین زره بر گل ارغوان.
فردوسی.
یکی چون عاشق بیدل ، دوم چون جعد معشوقه سیم چون مژه مجنون ،چهارم چون لب لیلی.بیشتر بخوانید ...