جعجعه
لغت نامه دهخدا
- امثال :
اَسْمَعُ جَعْجَعَةً و لا اری طِحْناً ؛ در حق بددلی گویند که بیم کند و بجنگ نپیوندد و نیز در حق بخیلی که وعده کند و ایفای آن ننماید. ( تاج العروس ) ( المنجد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
|| آواز شتر کشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آواز شتران نر وقتی که فراهم آیند. ( المنجد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) بی آرام نشستن. ( تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خفتن شتر. || خوابانیدن شتر را. || حبس کردن کسی را. || تنگ گرفتن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تنگ گرفتن بر بدهکار به مطالبه. ( تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید