جعبر

لغت نامه دهخدا

جعبر. [ ج َ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) مرد کوتاه سطبر. ( منتهی الارب ). مردم کوتاه. ( مهذب الاسماء ). || قدح گنده کم قعر درست ناتراشیده. ( منتهی الارب ). ج ، جعابر.

جعبر. [ ج َ ب َ ] ( اِخ ) نام مردی از بنی نمیر که قلعه جعبر بسبب استیلاء وی بر آن ، منسوب بدوست. ( منتهی الارب ). نام حاکم رقه در زمان القادر باﷲ. رجوع به ماده بعد شود.

جعبر. [ ج َ ب َ ] ( اِخ ) نام قلعه یی که حاکم رقه در زمان القادر باﷲ خلیفه عباسی ساخت. در رساله ملکشاهی آمده که بعهد قادر خلیفه جعبر نامی که حاکم آن دیار ( رقه ) بوده بر لب فرات محاذی شهر رقه قلعه یی از سنگ خارا ساخته است... ( نزهة القلوب چ لیدن ص 104 ). قلعه یی است در کنار فرات بین بالس و رقه نزدیک صفین در قدیم موسوم به دوسر بود. مردی کور از بنی قشیر بنام جعبر آنجا را مالک شد پس بنام او معروف به قلعه جعبر شد. ( مراصد الاطلاع ).

فرهنگ فارسی

نام قلعه یی که حاکم رقه در زمان القادر بالله خلیفه عباسی ساخت .

دانشنامه آزاد فارسی

جَعْبَر
(یا: کلا جعبر، یا قلعةالجَعبر) دژی ویران بر کرانۀ چپ فرات میانه، تقریباً مقابل صِفّین. آن را به نام پیش از اسلامش، قلعۀ دَوْسَر نیز می نامند. روایات عربی آن را به نُعمان بن منذر، شاه حیره، منتسب می دانند. به نوشتۀ جغرافی نویسان متقدم عرب، منزلگاه میان رَقّه و بالیس، و در عهد مملوکان از منازل پیک و چاپار بین حمص و رأس العین بود. نام کنونی آن از قُشَیری جعبر بن سابق مأخوذ است که آن جا را تسخیر کرد، امّا ناچار شد به ملکشاه سلجوقی تسلیم کند. مدتی کوتاه در تصرف فرانک های صلیبی بود (۴۹۷ق/۱۱۰۲م). اتابک زنگی به هنگام محاصرۀ این دژ کشته شد (۵۴۱ق/۱۱۴۶م). چندی نیز در دست ایوبیان و سپس مملوکان بود. بقایای قلعه هنوز بر فراز صخره ای مشرف بر درۀ فرات، و مناره ای از عهد نورالدین، باقی است.

پیشنهاد کاربران

بپرس