جشیش
لغت نامه دهخدا
جشیش.[ ج َ ] ( ع اِ ) از اسماء مردان است. ( منتهی الارب ).
جشیش. [ ج ُ ش َ ] ( اِخ ) ابن الدیلمی شخصی بوده است که بر قتل اسود عنسی اعانت کرده. ( منتهی الارب ). طبری جشنس نقل کرده. رجوع به جشنس در همین لغت نامه شود.
جشیش. [ ج ُ ش َ ] ( اِخ ) ابن عوف بن حیوةبن لیث بن بکر از قبیله کنانه بوده است. ( تاج العروس ).
جشیش. [ ج ُ ش َ ] ( اِخ ) ابن مالک بن حنظلةبن مالک بن زید مناة از قبیله تمیم بوده است. ( تاج العروس ).
جشیش. [ ج ُ ش َ ] ( اِخ ) ابن مر. از قبیله مذحج بوده است. ( تاج العروس ).
فرهنگ فارسی
ابن مر از قبیله مذحج بوده است
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید