جشن گرفتن


معنی انگلیسی:
celebrate, feast, observe, revel

لغت نامه دهخدا

جشن گرفتن. [ ج َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب )جشن بر پا کردن. سور و شادمانی ترتیب دادن. مجلس شادی و سرور بپا کردن. برای پیش آمدن یک واقعه ملی یامذهبی و جز آن شادی کردن و به عیش و نوش پرداختن.

فرهنگ فارسی

جشن بر پا کردن سور و شادمانی ترتیب دادن . مجلس شادی و سرور بپا کردن .

مترادف ها

celebrate (فعل)
علم کردن، تقدیس کردن، جشن گرفتن، تجلیل کردن، عیدگرفتن، ایین نگاهداشتن

feast (فعل)
عیاشی کردن، جشن گرفتن

fete (فعل)
جشن گرفتن

commemorate (فعل)
جشن گرفتن، نگاه داشتن، بیادگار نگاه داشتن

فارسی به عربی

احتفل , احی , عید , مهرجان

پیشنهاد کاربران

بپرس