جشع. [ ج َ ش َ ] ( ع مص ) غالب آمدن حرص. چیره شدن آز. || سخت حریص و آزمند گردیدن. || از فراق دوست بیمناک شدن. || بعد گرفتن حصه خود را. || بر حصه دیگری طمع ورزیدن. ( منتهی الارب ). جشع. [ ج َ ش ِ ] ( ع ص ) حریص. آزمند. آن که در چیزهاو کارها حرص ورزد. آن که بر حصه و سهم و دارائی دیگران حرص ورزد. ج ، جَشِعون. ( منتهی الارب ) ( المنجد ).
فرهنگ فارسی
حریص . آزمند . آن که در چیزها و کارها حرص ورزد آن که بر حصه و سهم و دارائی دیگران حرص ورزد .