جسم
/jesm/
مترادف جسم: بدن، پیکر، تنه، تن، کالبد، جرم
برابر پارسی: تن، کرپ
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- تن بدن . ۲- چیزی که دارای ماده باشد و فضایی را اشغال کند هر چیز که دارای طول و عرض و عمق باشد و بتوان آنرا با حواس پنجگان. ظاهر درک کرد. جمع : اجسام جسوم .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. هرچیزی که دارای طول و عرض و عمق باشد و قسمتی از فضا را اشغال کند.
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی جِسْمِ: جسم - تن - بدن
معنی وَهْنٍ: سستی - ناتوانی - ضعف در خلقت و جسم ، و یا در خُلق واراده
معنی وَهَنَ: سست شد - ناتوان شد(کلمه وهن به معنای ضعف در خلقت و جسم ، و یا در خُلق (اراده) است )
معنی وَاسِعَةٍ: دارای وسعت (ماده وسعت که کلمه سعه نیز از مشتقات آن است ، در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیاء دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد)
معنی سَّعَةِ: توانگری (در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیائی دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد ، و لیکن به عنوان استعاره در غنی نیز استعمال میشود اما نه هر غنائی و از هر جهت...
معنی سَعَتِهِ: توانگریش (در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیائی دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد ، و لیکن به عنوان استعاره در غنی نیز استعمال میشود اما نه هر غنائی و از هر جه...
معنی وَاسِعٌ: دارای وسعت - آن بی نیازی که هر چه بذل کند ، ناتوان نمیشود ، و هر قدر بخواهد میتواند بذل کند(کلمه واسع در مورد خدای تعالی دلالت میکند بر اینکه خدای تعالی از هیچ فعلی و ایتائی ( دادنی ) ممنوع نیست معنای کلمه واسع که یکی از اسامی خدای تعالی است و ماده...
تکرار در قرآن: ۲(بار)
تن. چون جسم در مقابل روح است میشود گفت جسم فقط راجع به تن است آیات قرآن تیز به همین معنی ناظراند معلوم است که جسم فقط راجع به بدن و تن است یعنی خدا به او دانش وسیع داده و تنومندش کرده است . چون منافقان را ببینی تنهایشان به شگفتت میآورند. از این لفظ دو محل بیشتر در کلام اللّه مجید نیست.
معنی وَهْنٍ: سستی - ناتوانی - ضعف در خلقت و جسم ، و یا در خُلق واراده
معنی وَهَنَ: سست شد - ناتوان شد(کلمه وهن به معنای ضعف در خلقت و جسم ، و یا در خُلق (اراده) است )
معنی وَاسِعَةٍ: دارای وسعت (ماده وسعت که کلمه سعه نیز از مشتقات آن است ، در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیاء دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد)
معنی سَّعَةِ: توانگری (در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیائی دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد ، و لیکن به عنوان استعاره در غنی نیز استعمال میشود اما نه هر غنائی و از هر جهت...
معنی سَعَتِهِ: توانگریش (در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیائی دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد ، و لیکن به عنوان استعاره در غنی نیز استعمال میشود اما نه هر غنائی و از هر جه...
معنی وَاسِعٌ: دارای وسعت - آن بی نیازی که هر چه بذل کند ، ناتوان نمیشود ، و هر قدر بخواهد میتواند بذل کند(کلمه واسع در مورد خدای تعالی دلالت میکند بر اینکه خدای تعالی از هیچ فعلی و ایتائی ( دادنی ) ممنوع نیست معنای کلمه واسع که یکی از اسامی خدای تعالی است و ماده...
تکرار در قرآن: ۲(بار)
تن. چون جسم در مقابل روح است میشود گفت جسم فقط راجع به تن است آیات قرآن تیز به همین معنی ناظراند معلوم است که جسم فقط راجع به بدن و تن است یعنی خدا به او دانش وسیع داده و تنومندش کرده است . چون منافقان را ببینی تنهایشان به شگفتت میآورند. از این لفظ دو محل بیشتر در کلام اللّه مجید نیست.
wikialkb: ریشه_جسم
[ویکی فقه] جسم (ابهام زدایی). واژه جسم ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • جسم فلسفی، از اقسام موجود بماهو موجود و از آن جهت که دستخوش تغییر می شود، موضوع علم طبیعی • جسم بسیط عنصری، هر یک از عناصر چهارگانه در حال خلوص و محوضت و عدم اختلاط با یکدیگر• جرم (ماده دارای جسمیت ملموس)، جرم به کسر جیم به معنای مواد دارای جسمیت• جسم تعلیمی، در مقابل جسم طبیعی
...
...
wikifeqh: جسم_(ابهام_زدایی)
دانشنامه عمومی
جسم (فیلم ۲۰۰۳). جسم ( به هندی: Jism ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۳ و به کارگردانی آمیت ساکسنا است. در این فیلم بازیگرانی همچون بیپاشا باسو، جان آبراهام، گلشن گروور، رانویر شوری ایفای نقش کرده اند.
دنباله این فیلم با نام جسم ۲ در سال ۲۰۱۲ ساخته شده است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدنباله این فیلم با نام جسم ۲ در سال ۲۰۱۲ ساخته شده است.
wiki: جسم (فیلم ۲۰۰۳)
دانشنامه آزاد فارسی
جسم (فلسفه)
در اصطلاح علوم عقلی، جوهری لمس شدنی و قابل اشارۀ حسی و دارای طول و عرض و عمق. جسم از نظر فلسفی، جوهری مرکب از مادّه و صورت است و بالتبع به واسطۀ صورت جسمیه اش قابل انقسام است. جسم در تقسیم عقلانی به دو گونه تقسیم شده است: ۱. جسم یا بسیط است یا مرکّب؛ جسم بسیط از اجزای همگن تشکیل شده، مانند عناصر چهارگانه و جسم مرکّب از اجزای غیرهمگن، مانند موالید سه گانه. ۲. از دیگر سو جسم یا طبیعی است یا تعلیمی. جسم طبیعی اعتبار مجموع مادّه و صورت است که قابل انقسام در جهات سه گانه است و جسم تعلیمی اعتبارِ صرفِ ابعادِ سه گانه است، گویی که عارض بر جسم باشد. بنابراین جسم طبیعی یک امتداد جوهری و جسم تعلیمی یک امتداد عرضی است، جسم طبیعی یک امتداد مبهم است و جسم تعلیمی یک مقدار و اندازۀ مشخص در جسم طبیعی. سرانجام این که جسم طبیعی موضوع علوم طبیعی و جسم تعلیمی موضوع علم هندسه است.
در اصطلاح علوم عقلی، جوهری لمس شدنی و قابل اشارۀ حسی و دارای طول و عرض و عمق. جسم از نظر فلسفی، جوهری مرکب از مادّه و صورت است و بالتبع به واسطۀ صورت جسمیه اش قابل انقسام است. جسم در تقسیم عقلانی به دو گونه تقسیم شده است: ۱. جسم یا بسیط است یا مرکّب؛ جسم بسیط از اجزای همگن تشکیل شده، مانند عناصر چهارگانه و جسم مرکّب از اجزای غیرهمگن، مانند موالید سه گانه. ۲. از دیگر سو جسم یا طبیعی است یا تعلیمی. جسم طبیعی اعتبار مجموع مادّه و صورت است که قابل انقسام در جهات سه گانه است و جسم تعلیمی اعتبارِ صرفِ ابعادِ سه گانه است، گویی که عارض بر جسم باشد. بنابراین جسم طبیعی یک امتداد جوهری و جسم تعلیمی یک امتداد عرضی است، جسم طبیعی یک امتداد مبهم است و جسم تعلیمی یک مقدار و اندازۀ مشخص در جسم طبیعی. سرانجام این که جسم طبیعی موضوع علوم طبیعی و جسم تعلیمی موضوع علم هندسه است.
wikijoo: جسم
جدول کلمات
مترادف ها
ماده، جسم، جنس
ماده، جوهر، امر، مطلب، چیز، خیم، جسم، اهمیت، ذات، ماهیت، موضوع، نکته
دوام، خلاصه، ماده، جوهر، استحکام، جسم، جنس، مفهوم، مفاد، ذات، شیی، ماده اصلی
توده، میزان، جسم، تنه، حجم، اکثریت، اندازه، جثه، جسامت
حیوانیت، جسم، تن، گوشت، شهوت، جسمانیت، مغز میوه
جسد، لاشه، بدن، بدنه، اندام، جسم، تن، تنه، پیکر، جرم، بالاتنه، اطاق ماشین، جرم سماوی
بدن، جسم، جسمانیت، هستی جسمانی
جسم، تن، تنه، مجموعه ای از نوشتجات
جسم، خاصیت جسمی یا مادی
ماده، جسم، فلز، ماده مذاب
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
قالب. پیکر. تندیس.
موضوع جسم طبیعی" هستی و چیستی "و یا وجود وماهیت است.
موضوع جسم تعلیمی " هندسه و ریاضی " است.
موضوع جسم تعلیمی " هندسه و ریاضی " است.
جسم در پارسی برابر تن و بدن است.
جِسم
به گمان " جِسم " اَرَبی شده یِ " گَشن " پارسی است ، برای واگفت ( تلفظ ) آسان تر می توانیم " گِشن" بگوییم.
به گمان " جِسم " اَرَبی شده یِ " گَشن " پارسی است ، برای واگفت ( تلفظ ) آسان تر می توانیم " گِشن" بگوییم.
واژه جسم
معادل ابجد 103
تعداد حروف 3
تلفظ jesm
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اجسام]
مختصات ( جِ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی jesm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
معادل ابجد 103
تعداد حروف 3
تلفظ jesm
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اجسام]
مختصات ( جِ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی jesm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
منزل جان ؛ کنایه از بدن انسان. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) . مقصد جان و بدن انسانی. ( ناظم الاطباء ) . جایگاه آرام. و قرار جان :
خانه دل جای تست بیش به هجران مسوز
منزل جان زلف تست بیش پریشان مدار.
خاقانی.
هر روز که نو جهان ببینم
از منزل جان نشان ببینم.
خاقانی
خانه دل جای تست بیش به هجران مسوز
منزل جان زلف تست بیش پریشان مدار.
خاقانی.
هر روز که نو جهان ببینم
از منزل جان نشان ببینم.
خاقانی
تنه، پیکره،
جسمی به ابعادِ . . . = پیکره ای به راستِگانِ . . .
جسمی به ابعادِ . . . = پیکره ای به راستِگانِ . . .
یعنی بدن
بدن . . . . کالبد. . . . تن. . . . . اندام. . . .
خوش اندام
بدن ، تن، پیکر
پیکره ، وجودین
بدن تن
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کایا ( سنسکریت: کایَ )
گَتَس ( سنسکریت: گْهَتَستْهَ )
پوگال ( سنسکریت: پودگَلَ )
کایا ( سنسکریت: کایَ )
گَتَس ( سنسکریت: گْهَتَستْهَ )
پوگال ( سنسکریت: پودگَلَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)