جسر. [ ج ِ ] ( ع اِ ) پل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ). پل چوبین. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). پول. قسمی پل. ( یادداشت مؤلف ). ج ، اَجْسُر، جُسور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). جَسْر، در تمام معانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پل متحرکی که از تخته های چوبین و زنجیرهای آهنین بروی رودخانه های بزرگ جهت عبور و مرور سازند وپشته بند نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). پل :
دوسال یا سه سال در آن بود تا ببست
جسری بر آب جیحون محمود نامدار.
منوچهری.
در مدت دو هفته ببستی تو ای ملک جسری بر آب جیحون به زان هزار بار.
منوچهری.
ستام شب را جسری کنم بطرف سرشک چو زیر زین کشد او پشت باره ادهم.
مسعودسعد.
چند باید چو جسر بغدادش آب در زیر و آدمی بر پشت.
سعدی.
جسر. [ ج ُ س ُ ] ( ع ص ،اِ ) ج ِ جَسور، بمعنی دلیر بلندبالا. ( منتهی الارب ).
جسر. [ ج ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِجَسور، بمعنی دلیر بلندبالا. جُسُر. ( منتهی الارب ).
جسر. [ ج َ ] ( اِخ )قبیله ای است از قضاعة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
جسر. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن عمروبن علةبن جلدبن مذحج. پدر بطنی است از حی مذحج. ( از صبح الاعشی ج 1 ص 327 ).
جسر. [ ج ِ] ( اِخ ) یاقوت آرد: هرگاه کلمه جسر یا یوم جسر بدون اضافه به کلمه دیگر اطلاق شود مراد جسری است که درآن میان مسلمانان و ایرانیان جنگ سختی روی داد که آنرا وقعه قس الناطف و یوم الجسر گویند. ( از معجم البلدان ). رجوع به ماده بعد و تاریخ سیستان ص 73 شود.بیشتر بخوانید ...