جسته

/joste/

معنی انگلیسی:
quarry, searched, found

لغت نامه دهخدا

جسته. [ ج َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) گریخته.فرارکرده. رهاشده. خلاص شده. رهائی یافته :
کسی کو ز بند خرد جسته بود
بزندان نوشیروان بسته بود.
فردوسی.
راست گفتی هزیمتی شهند
خسته و جسته و فکنده سپر.
فرخی.
کسی که بتکده سومنات خواهد کند
به جستگان نکند روزگار خویش هدر.
فرخی.

جسته. [ ج ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) مطلوب. ( منتهی الارب ). بدست آمده. طلب شده. مقصود. کسب شده. تحصیل شده :
پنج دیبای ملون بر تنش
باز جسته دامن هر دیبهی.
منوچهری.
تا کی بود خلاف تو با دانا
او جُسته مر ترا و تو زو جَسته.
ناصرخسرو.
لیکن هرکه بدین فضایل متحلی باشد اگر در همه ابواب رضای او جسته آید.... از طریق کرم و خرد دور نیفتد. ( کلیله و دمنه ).

جسته. [ ج ِ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) قسمی دوختن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- طلب شده جستجو شده . ۲- تفتیش شده پرسیده .۳- یافته پیداشده .
قسمی دوختن

فرهنگ معین

(جَ تِ )(ص مف . ) ۱ - طلب شده . ۲ - یافته .

فرهنگ عمید

۱. جهیده.
۲. گریخته.
۳. رهاشده.
* جسته جسته: کم کم، به تدریج.
* جسته گریخته:
۱. به طور پراکنده.
۲. گاه و بی گاه حرفی را در ضمن صحبت به زبان آوردن.
یافته، پیداکرده شده، جستجوشده.

واژه نامه بختیاریکا

( جُستِه ) ( ● ) ؛ پیدا

پیشنهاد کاربران

درباره واژگانِ " خُجسته، گُجسته، جسته، گَد و. . . " :
" هو" پیشوندی به چمِ " خوب، خوش، نیک" است که ریختِ دیگرِ این پیشوند در زبانِ اوستایی " خوَ:xva " یا " خو: xu" نیز می باشد، چنانکه در واژه یِ " خُجَسته/خوجَسته" نیز " خُ/خو" پیشوند است و " جَسته" که به روشنی کُنیده ( =صفت مفعولی ) می باشد، از ریشه یِ اوستاییِ " گَد:gad " است.
...
[مشاهده متن کامل]

در زبانِ اوستایی، کُنیده واژه ( =PPfP ) یِ ریشه یِ اوستاییِ " گَد:gad" ، " جَستَ" می باشد که در زبانِ پارسیِ نو، به ریختِ " جَسته" باشندگی دارد که در واژگانی همچون
خُجَسته /خوجَسته =خو. جَسته
گُجَسته = پیشوندِ ( گُ ) . جَسته
دیده می شود.
نکته : ریختِ کهن ترِ پیشوندِ " گُ" ، " وی" می باشد و این پیشوند کارایی هایی همچون " دوری، جدایی" و همچنین نقشی " پادکننده=تضادساز" نیز داشته است.
نکته : " گَد" در اوستایی به چمِ " خواهانیدن، خواستن، درخواست کردن، خواستار شدن، طلبیدن" بوده است. واژه یِ " گدا" نیز از همین ریشه است که باید بدانید واژه " گدا" در زبانِ پارسیِ میانه به چمِ " راهزن" آمده است. و چو نیک بنگرید، هم "راهزن" و هم " گدا" ، چیزی یا چیزهایی را "خواهان" می شوند.
پس داریم:
خُجسته/خوجَسته : به خوبی و خوشی خواهانیده شده یا طلبیده شده
گُجَسته : از خواهانیده شدن به دور بوده، خواهانیده نَشده، خواسته نشده، طلبیده نشده = به سحنِ امروزی" حرام زاده"
برای نمونه : عراقیِ گُجسته
یا در گزاره : هر عراقی گُجسته است.

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی جسته از ریشه ی واژه ی جستن فارسی هست
جستهجستهجستهجستهجسته