جستجو کردن


مترادف جستجو کردن: تجسس، تفحص، جستن، طلب کردن

معنی انگلیسی:
beat, chase, fish, forage, hunt, ransack, scrounge, search, seek, burrow, root, scout

لغت نامه دهخدا

جستجو کردن. [ ج ُ ت ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کوشش کردن. تلاش کردن. ( از ناظم الاطباء ). || کاوش کردن. ( یادداشت مؤلف ). طلب. تفتیش. تفحص. فحص. بحث :
سزد گر بگوئی تو ای نامجوی
که آنجا کرا میکنی جستجوی.
فردوسی.
ور بگیری کیت جستجو کند
نقش با نقاش چون نیرو کند.
مولوی.

فرهنگ فارسی

کوشش کردن تلاش کردن یا کاوش کردن طلب تفتیش تفحص فحص .

واژه نامه بختیاریکا

( جستجو کردن ( باچشم ) ) تی تی کِردِن
تِفکِنیدِن؛ وَریدِن؛ دیفگنیدِن؛ دیندا رَهدِن ( گشتن ) ؛ پِتِنیدِن

دانشنامه عمومی

جستجو کردن (فیلم ۱۹۸۹). جستجو کردن ( به هندی: Khoj ) فیلمی محصول سال ۱۹۸۹ و به کارگردانی کیشو رمزی است. در این فیلم بازیگرانی همچون نصیرالدین شاه، ریشی کاپور، کیم کتکار، ساتیش شاه، دنی دنزونگپا و بینا بانرجی ایفای نقش کرده اند.
عکس جستجو کردن (فیلم ۱۹۸۹)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

search (فعل)
طلب کردن، طلبیدن، جستجو کردن، بازرسی کردن، گشتن، پژوهیدن، پوییدن، با دقت جستجو کردن

attempt (فعل)
تقلا کردن، کوشش کردن، مبادرت کردن به، جستجو کردن، قصد کردن

quest (فعل)
جستجو کردن

seek (فعل)
طلب کردن، طلبیدن، جستجو کردن، پیگردی کردن، پوییدن، جوییدن

grub (فعل)
جان کندن، جستجو کردن، خوراک دادن، خوردن، قلع کردن، زمین کندن، از کتاب استخراج کردن، از ریشه کندن یا دراوردن

scour (فعل)
جستجو کردن، زدودن، پرداخت کردن، تکاپو کردن، تطهیر کردن، شستن، صیقلی کردن، صابون زدن

look for (فعل)
جستجو کردن، منتظر بودن، در جستجو بودن، بیمار بودن

ransack (فعل)
جستجو کردن، چپاول کردن، غارت کردن، لخت کردن، زیاد کاوش کردن

fish (فعل)
جستجو کردن، ماهی گرفتن، ماهی صید کردن، بست زدن به

comb (فعل)
جستجو کردن، خار کردن، شانه کردن

mouse (فعل)
جستجو کردن، موش گرفتن

snook (فعل)
کش رفتن، جستجو کردن، بو کشیدن

فارسی به عربی

بحث , سمک , فار , محاولة , مشط , نظرة , یرقة
استجلاء
مریض , هکذا

پیشنهاد کاربران

بپرس