لغت نامه دهخدا
جسامت. [ ج َ م َ ] ( ع مص ) تناور شدن. ( از اقرب الموارد ). تناور گردیدن و کلان شدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). جَسامَة. رجوع به این کلمه شود: امراءة مبتلة؛ زن جمیله و زن تمام خلقت میانه جسامت. ( از منتهی الارب ).
جسامة. [ ج َ م َ ] ( ع مص ) بزرگ جثه شدن. ( آنندراج ). تناور گردیدن و کلان شدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بزرگ و تناور شدن. ( از اقرب الموارد ). تناور شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). در فارسی جَسامَت به تاء کشیده نوشته میشود.
جسامة. [ ج ُ م َ ] ( ع ص ) تأنیث جُسام ، بمعنی بزرگ تناور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) تنومند شدن تناور گردیدن . ۲-( اسم ) تنومندی تناوری .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
توده، میزان، جسم، تنه، حجم، اکثریت، اندازه، جثه، جسامت
بزرگی، حجم، جسامت، پرگنجایشی
جسامت، تنومندی، فربهی
جسامت، تنومندی، فربهی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید