جساس

لغت نامه دهخدا

جساس. [ ج َس سا ] ( ع ص ) بسیار تجسس کننده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بسیار تفحص کننده. ( از اقرب الموارد ). بسیار پژوهنده. کنجکاو. ( یادداشت مؤلف ). || شیر چنگل زننده در شکار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شیر چنگل زده در شکار. ( ناظم الاطباء ). شیر که چنگال در شکار فروبرده بسان آنکه بخواهد آنرا بکاود. ( از اقرب الموارد ). شیر چنگال فروبرنده در شکار. ( از یادداشت مؤلف ). و بیت زیر که در وصف شیر است بهمین معنی است :
صعب البدیهة مثبوت اظافره
مواسب اهرت الشدقین جساس.
( از اقرب الموارد ).
|| ( اِخ ) نام خر دجال و بدین معنی جساسة نیز آمده. ( آنندراج ).

جساس. [ ج ِ ] ( اِخ ) نام مردی که پدرش نُشْبةبن ربیع است. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). از اسماء عرب است. ( از اقرب الموارد ).

جساس. [ ج َس ْ سا ] ( اِخ ) ابن قطیب. شاعر است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). از اعلام است. ( ناظم الاطباء ). از اسماء عرب است. ( از اقرب الموارد ).

جساس. [ ج َس ْ سا ] ( اِخ ) ابن مُرّة. قاتل کُلَیْب بن وائل است. ( از منتهی الارب ). نسب وی بتفصیل تر در اعلام زرکلی چنین آمده است : جساس بن مرةبن ذهل بن شیبان ، ازطایفه بنی بکربن وائل بود. وی از امیران و شجاعان وشاعران عرب دوره جاهلی بود و شعر کم داشت و همو بود که کلیب وائل را بقتل رساند و بر اثر آن جنگ چهل ساله طاحنه بین بکر و تغلب شعله ور گردید و در اواخر همان جنگ در حدود سال 85 قبل از هجرت / 535 م. خود جساس بقتل رسید. ( از اعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفریدج 3 ص 10، 275، 310 و ج 6 ص 70، 71، 72 و 75 شود.

فرهنگ فارسی

ابن مره قاتل کلیب بن وائل است . نسب وی بتفصیل تر در اعلام زرکلی چنین آمده است جساس بن مره بن ذهل بن شیبان از طایفه بنی بکربن وائل بود . وی از امیران و شجاعان و شاعران عرب دوره جاهلی بود و شعر کم داشت و همو بود که کلیب وائل را بقتل رساند و بر اثر آن جنگ چهل ساله طاحنه بین بکر و تغلب شعله ور گردید و در اواخر همان جنگ در حدود سال ۸۵ قبل از هجرت مطابق با ۵۳۵ ه. خود جساس بقتل رسید .

پیشنهاد کاربران

بپرس