جزیل

/jazil/

مترادف جزیل: بسیار، بی شمار، قابل ملاحظه، بزرگ، عظیم

لغت نامه دهخدا

جزیل. [ ج َ ] ( ع ص ) بسیار و بزرگ. ( منتهی الارب ). بسیارو فراوان و کثیر و بزرگ. ( ناظم الاطباء ). بزرگ و بسیار از هر چیز. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). بزرگ. ( دهار ). پر و بسیار. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بزرگ. ( کنز و منتخب و صراح از غیاث و آنندراج ). بزرگ.( مهذب الاسماء ). عظیم. عطای بسیار. ( یادداشت مؤلف ).ج ، جِزال. ( متن اللغة ) : غزاة جنود و کماةاسود خویش را پیش خواند و هر یک را به مکرمتی جمیل و موهبتی جزیل نواخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 348 ).
- اجر جزیل ؛ ثواب جزیل. ثواب بزرگ : همگی اوقات او بر ابتناء ذکر جمیل و اقتناء اجر جزیل موقوف و مصروف بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 273 ).
- ثواب جزیل ؛ اجر جزیل. مزد و پاداش بزرگ :
عظیم خیری کردم که هجو او گفتم
بدین ثواب جزیلم دهد خدای علیم.
سوزنی.
- عطای جزیل ؛ یعنی کثیر. ( منتهی الارب ). عطای بسیار. ( ناظم الاطباء ). عطای کثیر. عطای بسیار و فراوان و بزرگ.
|| محکم. ( غیاث و آنندراج از کنز و منتخب و صراح ). صائب. متین. درست. مستحکم : ما رای حاجب را در این باب جزیل یافتیم. ( تاریخ بیهقی ص 83 ).
شعر حکمت بدیل حجت دار
پر ز معنی خوب و لفظ جزیل.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

بزرگ، عظیم، محکم، استوار، بسیار، فراوانفصیح
( صفت ) ۱- فراوان بسیار ثنای جزیل . ۲- استوار محکم . ۳- عظیم بزرگ .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بسیار، فراوان . ۲ - استوار، محکم .

فرهنگ عمید

۱. بسیار، فراوان.
۲. [قدیمی] محکم، استوار.

پیشنهاد کاربران

بپرس