جزیری

لغت نامه دهخدا

جزیری. [ ج َ ری ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به جزیرةالخضراء اندلس. ( از منتهی الارب ) ( از انساب سمعانی ). منسوب بودن کلمه بدین صورت غیرقیاسی است و صحیح آن مطابق قاعده جزری است ولی بصورت فوق متداول و مستعمل است. ( از لباب الانساب ).

جزیری. [ ج َ ری ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به جزیرةالفیل از اعمال مصر که دانشمندانی از آن برخاسته اند. ( از الاعلام زرکلی ). ورجوع به جزیری عبدالقادربن محمدبن عبدالقادر شود.

جزیری. [ ج َ ] ( اِخ ) حسن. او راست : تنبیه الغلام لشیم الکرام. ( از معجم المطبوعات ).

جزیری. [ ج َ ] ( اِخ ) عبدالقادربن محمدبن عبدالقادربن محمد انصاری. وی فاضل و متتبع و از اهل مصر بود و بسال 880 هَ. ق. به دنیا آمد و در سال 977 هَ. ق. درگذشت. او راست : 1 - دررالفوائدالمنتظمة فی اخبار الحاج و طریق مکة المعظمة. 2 - عمدة الصفوة فی حل القهوة. 3 - مجموعه ای است که اشعارو مراسلات و فوائدی در آن گرد آمده است. و این کلمه منسوب است به جزیرةالفیل در مصر. ( از اعلام زرکلی ).

جزیری. [ ج َ ] ( اِخ ) وزیر عبدالملک بن ادریس مکنی به ابومروان و معروف به ابن الجزیری. منسوب است به جزیرةالخضراء اندلس بر خلاف قیاس و صورت صحیح قیاسی آن جزری است. ( از لباب الانساب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس