حجتی بپذیر برهانی ز من زیرا که نیست
آن دبیرستان کلی را جز این جزوی گوا.
ناصرخسرو.
پانزدهم. اندر تدبیر مسکن های جزوی.( ذخیره خوارزمشاهی ).این مناصب که دیده ای جزویست
کار کلی هنوز در قدر است.
انوری.
زیرکان کاسرار جان دانسته اندعلم جزوی آسمان دانسته اند.
خاقانی.
|| مقابل کلی. فرد. شخص. آن مفهوم که ذات آن از صدق بر کثیرین ابا کند. ( اساس الاقتباس ص 19 ). و این دو قسم دارد، جزوی حقیقی و جزوی اضافی. خواجه نصیر آرد: جزوی بدو معنی اعتبار کنندیکی آنکه لفظ چون بر معنی خود دلالت کند مفهومش اقتضاء آن کند که در آن معنی شرکت نتواند بود، و دیگر هرلفظی که معنی او خاصتر بود از معنی لفظی دیگر عام و اگرچه کلی باشد، آنرا به اضافه او با آن جزوی خوانند، چنانکه : انسان به اضافه با حیوان و حیوان به اضافه با او کلی باشد، چه یکی به حسب اضافت با غیر است و دیگری بی اعتبار اضافت. ( از اساس الاقتباس ص 17 ). و رجوع به جزو شود.جزوی. [ ج ُزْ ] ( اِخ ) ( ملا... ) وی از جانب عراق است ، چند وقتی درهرات بود، باز عزیمت وطن نمود. از اوست این مطلع:
عاشق و بدنام اگر گشتم دلم باری خوشست
عاشقی بدنامیی دارد ولی کاری خوشست.
( از مجالس النفائس ص 158 ).
و رجوع به ص 305 همان کتاب شود.