جزمازج

لغت نامه دهخدا

جزمازج. [ ج َ ما زَ ] ( معرب ، اِ مرکب ) معرب گزمازک و میوه درخت گز است. ( از منتهی الارب ). مأخوذ از گزمازک که میوه درخت گز باشد. ( ناظم الاطباء ). کزمازج است که ثمرةالطرفا باشد. ( فهرست مخزن الادویه ). ثمرةالطرفا است و معرب از گزمازک که به عربی آنرا ثمرةالطرفا خوانند و حب الاثل همان است. ( از برهان ذیل گزمازک ). ثمرةالطرفا است ، به پارسی کزمارخ و گزمازک خوانند و طبیعت وی گرم است در اول درجه اول خشک است و در آخر آن و گویند سرد است دراول و قطع رعاف بکند و چون بپزند به آب و بر سر ضماد کنند نافع بود و ریش شش را سودمند بود و مقدار استعمال دو درم بود. ( از اختیارات بدیعی ). و رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی ص 109 و دزی ج 1 ص 193 شود.

فرهنگ عمید

=گزمازک

پیشنهاد کاربران

بپرس